مختصری از شرح حال جناب طاهره
Soheila Tavangar (سخن آشنا )
طاهره
زرين تاج برغانی قزوينی ، معروف به قره العين يا طاهره ، دختر حاجی ملا
محمد صالح برغانی قزوينی ، در سال ۱۱۹۵ هجری خورشيدی مطابق با ۱۸۱۶ ميلادی
در قزوين به دنيا آمد. او مقدمات علوم را به همراه خواهرش مرضيه نزد پدرش
آموخت. بعد به تحصيل فقه و اصول و کلام و ادبيات عرب پرداخت. سپس آثار شيخ
احسايی و سيد رشتی را مطالعه کرد . عقايد سيد رشتی بسيار روی او تاثير
گذاشت . تا آنجا که او تصميم گرفت به کربلا
— with Omid Tavangar, Soheila Tavangar, Faran Rouhani, Sofia Refahi and Soheila Yeganeh Tavangar.
برود و سيد را ملاقات کند. دو پسر و يک دختر خود را به شوهرش که پسر عمويش هم بود ، سپرد و به کربلا .
رفت . اما چون به آنجا رسيد، سيد درگذشته بود. در آن هنگام قرت العين ۲۹ سال داشت . سپس از آنجا به بغداد رفت و بعد از آن در سال ۱۲۲۵ خورشيدی ( ۱۸۴۶ ميلادی ) به دستور سلطان عثمانی به ايران بازگشت و به قزوين رفت . يکسالی در آنجا بود تا که پدرش و پدر شوهرش کشته شدند و او مجبور شد به تهران برود. بعد به همراه عده ای از يارانش به دشت " بدشت" در هفت کيلومتری شاهرود رفت و در انجمنی که در آنجا بر پا شده بود ، بی پرده در برابر حضار نمودار شد و به سخنرانی پردا خت و غوغايی به پا کرد و از آنجا به تهران باز گشت. بعد از مدتی به قزوين رفت تا بعد از کشته شدن باب او را دستگير کردند و به تهران آوردند و در يک بالاخانه ی بی پله ای زندانی کردند . بعد از حادثه ی تيراندازی به ناصرالدين شاه ، در سال ۱۲۳۱ خورشيدی ( ۱۸۵۲ ) در حالی که فقط ۳۶ سال داشت ، به دستور شاه و وزيرش در باغ ايلخانی کشته شد. قره العين زنی صاحب قلم ، شاعر و سخنران بود. آلوسی ، مفتی بغداد در ترجمه ی حال او می گويد: " من در اين زن فضل و کمالی ديدم که در بسياری از مردان نديده ام. او دارای عقل و استکانت و حيا و صيا نت بسيار بود. "قره العين در ايران نخستين زنی بود که به خلاف رسم و عرف زمانه بی حجاب در برابر مردان ظاهر شد و با علما و رجال به بحث و مجادله پرداخت. برای صد و پنجاه سال پیش زنی در گوشه تاریکی از ایران از خود حجاب برداشت و این اقدام پر شهامت او که عاقبت به مرگ او منجر ، به طور بی سابقه ای در دورترین نقاط جهان منعکس شد و افکار و احساسات زنان و مردان برجسته ای را بر انگیخت. ولی در جامعه خود او تا کنون هر چه در باره او گفته و نوشته شده، حکم پوشاندن دوباره او را در زیر هزار لایه چادر دیگر دارد . چرا؟ زیرا که در وهله اول سردمداران نظامی که او بر علیه آنها بر خاسته بود کوشیدند با تکفیر و تهمت و ناسزا وجود او را نفی کنند. و بعد هم نسلهای دیگر که از آن تعبد مذهبی رسته اند و خواسته اند قضاوتهای عادلانه تری بکنند، از عناصر اصلی و فضای حقیقی فرهنگ خود غافل مانده اند و حتی از وقایع تاریخی جامعه خود آگاه نبوده اند و در نتیجه یک نیمرخ ناتمام و نیمه روشنی از آن چهره تابناک بدست داده اند. امید ما این است که در این فرصت کوتاه به کمک صدای خود او تا آنجا که ممکن است چهره او را بنمایانیم و در چهار چوب فضای خود او را بگنجانیم. انگیزه های درونی او و آرزوهای آشکار او را باید در آنچه از اشعار او که از دست حوادٽ به جا مانده است یافت:
طاهره بردار پرده از میان
تا بیاید سر غیبی در عیان
یوم موعودی به عالم شد عیان
در گذر از این و آن و حین و حان
آمد او با جلوه های سرمدی
ظاهر او بنمود وجه احمدی
عالمی را از شرر پر شور کرد
آدمی را او سراسر نور کرد
رفت . اما چون به آنجا رسيد، سيد درگذشته بود. در آن هنگام قرت العين ۲۹ سال داشت . سپس از آنجا به بغداد رفت و بعد از آن در سال ۱۲۲۵ خورشيدی ( ۱۸۴۶ ميلادی ) به دستور سلطان عثمانی به ايران بازگشت و به قزوين رفت . يکسالی در آنجا بود تا که پدرش و پدر شوهرش کشته شدند و او مجبور شد به تهران برود. بعد به همراه عده ای از يارانش به دشت " بدشت" در هفت کيلومتری شاهرود رفت و در انجمنی که در آنجا بر پا شده بود ، بی پرده در برابر حضار نمودار شد و به سخنرانی پردا خت و غوغايی به پا کرد و از آنجا به تهران باز گشت. بعد از مدتی به قزوين رفت تا بعد از کشته شدن باب او را دستگير کردند و به تهران آوردند و در يک بالاخانه ی بی پله ای زندانی کردند . بعد از حادثه ی تيراندازی به ناصرالدين شاه ، در سال ۱۲۳۱ خورشيدی ( ۱۸۵۲ ) در حالی که فقط ۳۶ سال داشت ، به دستور شاه و وزيرش در باغ ايلخانی کشته شد. قره العين زنی صاحب قلم ، شاعر و سخنران بود. آلوسی ، مفتی بغداد در ترجمه ی حال او می گويد: " من در اين زن فضل و کمالی ديدم که در بسياری از مردان نديده ام. او دارای عقل و استکانت و حيا و صيا نت بسيار بود. "قره العين در ايران نخستين زنی بود که به خلاف رسم و عرف زمانه بی حجاب در برابر مردان ظاهر شد و با علما و رجال به بحث و مجادله پرداخت. برای صد و پنجاه سال پیش زنی در گوشه تاریکی از ایران از خود حجاب برداشت و این اقدام پر شهامت او که عاقبت به مرگ او منجر ، به طور بی سابقه ای در دورترین نقاط جهان منعکس شد و افکار و احساسات زنان و مردان برجسته ای را بر انگیخت. ولی در جامعه خود او تا کنون هر چه در باره او گفته و نوشته شده، حکم پوشاندن دوباره او را در زیر هزار لایه چادر دیگر دارد . چرا؟ زیرا که در وهله اول سردمداران نظامی که او بر علیه آنها بر خاسته بود کوشیدند با تکفیر و تهمت و ناسزا وجود او را نفی کنند. و بعد هم نسلهای دیگر که از آن تعبد مذهبی رسته اند و خواسته اند قضاوتهای عادلانه تری بکنند، از عناصر اصلی و فضای حقیقی فرهنگ خود غافل مانده اند و حتی از وقایع تاریخی جامعه خود آگاه نبوده اند و در نتیجه یک نیمرخ ناتمام و نیمه روشنی از آن چهره تابناک بدست داده اند. امید ما این است که در این فرصت کوتاه به کمک صدای خود او تا آنجا که ممکن است چهره او را بنمایانیم و در چهار چوب فضای خود او را بگنجانیم. انگیزه های درونی او و آرزوهای آشکار او را باید در آنچه از اشعار او که از دست حوادٽ به جا مانده است یافت:
طاهره بردار پرده از میان
تا بیاید سر غیبی در عیان
یوم موعودی به عالم شد عیان
در گذر از این و آن و حین و حان
آمد او با جلوه های سرمدی
ظاهر او بنمود وجه احمدی
عالمی را از شرر پر شور کرد
آدمی را او سراسر نور کرد
Unlike · · Share · October 16
- You, Aman Pourmokhtari, Shapour Ostadi, Ali Esmaili and 436 others like this.
- 56 of 65
- Faran Rouhani نام پدر طاهره، حاجی ملا صالح برغانی و نام مادرش آمنه بود. پدر و عموهای طاهره همه از علمای بزرگ قزوین بودند. طاهره نزد پدر و دیگر نزدیکانش اصول عربی،منطق، کلام،فقه، اصول و حدیث را آموخت. او بقدری در این علوم مهارت یافت که پدرش با افسوس می گفت کاش این دختر پسر بود و جانشین من می گشت.
طاهره از همان آغاز نوجوانی بر صدر مجلس زنان می نشست و به سوالاتشان پاسخ می داد و حل مشکلات دینی می نمود. به همین خاطر به پیشنهاد خاندان برغانی و برخی زنان شهر طاهره در بخش زنانه مدرسه صالحیه به تدریش معارف دینی و ادبی پرداخت.
ملا صالح برغانی به جز طاهره دو دختر دیگر نیز داشت، مرضیه و ربابه که این دو نیز نزد عموها و معلمین خصوصی عربی، فقه و اصول را آموختند.
شعر زیر از سرودهای طاهره است:
ای صبا بگو از من آن عزيز هائی را
اينچنين روا باشد طلعت بهائی را
ابر لطف آن محبوب رشحه رشحه ميبارد
بر هياکل مطروح محو سِرّ هائی را
نسمۀ عراقيش ميوزد بسی روحا
زنده می نمايد او هيکل سوائی را
باب رکن غربيش شد مفتح ابواب
لطف او شده سائل اهل فتح طائی را
بابيان نوريه جملگی برون آئيد
از حجابهائی غربنگريد فائی را
طلعت مبين ناگه طالع از حجاب عزّ
مشنو ای عزيز من نطق لن ترائی را - Maaryam Kamali جناب قُرّه العین شخصیّتی است که لسان عظمت اورا طاهره نامیدند.
آن مظهر طهارت و ایمان در جواب درخواست ناصرالدین شاه قاجار فرمود:
تو و ملک و جاه و سکندری
من و رسم و راه قلندری
اگر آن نکوست تو درخوری!
و گر این بد است مرا سزاست!
و جان بر سر ایمان و پاکی خود نهاد. درود بر روان پاک طاهره و دیگر طاهره های شرق و غرب. - Farshid Derakhshanian سرکار بانو سهیلای عزیز و بهائیان خارج از ایران .لطفا داخل ایران جواب ندهند ،
چرا بیت العدل تاریخ این بانوی گرامی که سنبل آزادی زنان بوده و هست ،و قابل احترام برای جوامع بشری ،چرا تاریخ ها را به میلادی تبدیل نکردن ،ولی در اکثر تعطیلات بهایی که بسیار مهم است فقط به میلادی قید شده ،با سپاس از پاسخ دهنده ولی امیدم سهیلی عزیز پاسخ دهند که در این جامعه و دین فعالیت بسزایی دارند .باز هم سپاس و درود . - Shedan Khazaly باتشکر از سهیلای عزیز بخاطر انتخاب زیبایتان با اجازه مناسب دیدم
آلبوم زیر را تقدیم شما عزیزان و دوستداران شعر و ادب کنم
دیوان اشعار فاطمه زرّين تاج ~ طاهره قرّة العين وقسمتی از
شرح حال و شهادت جناب طاهره بقلم مبارک حضرت عبدالبها
https://www.facebook.com/media/set/?set=a.1869903341159.2098050.1048352388&type=3 - Sofia Refahi ناصرالدین شاه که آوازۀ این بانوی رشید را شنیده بود در نامه ای به او نوشت که اگر او دست از دیانت بابی بردارد و مسلمان شود او را به دربار خود برده و ملکه خواهد کرد، جناب طاهره در پاسخ به نامه شاه چند بیت سرود:
تو که غافل از می و شاهدی پی مرد عابد و زاهدی
چه کنم که کافر جاحدی ز خلوص نیت اصفیا
تو و ملک و جاه سکندری من و رسم و راه قلندری
اگر آن نکوست تو در خوری وگر این بد است مرا سزا
به مراد زلف معلقی پی اسب و زین مفرقی
همه عمر منکر مطلقی ز فقیر فارغ بینوا
بگذر ز منزل ما و من بگزین به ملک فنا وطن
فاذا فعلت به مثل ذافلقه بلغت بماتشا - Ziba Golbou شعری از جناب طاهره
به دیار عشق تو مانده ام ز کسی ندیده عنایتی
به غریبیم نظری فکن چو تو پادشاه ولایتی
گُنهی بود مگر ای صنم که ز سر عشق تو دم زنم
فهجر تنی و قتلتنی و اخذتنی بجنایتی
شده راه طاقت و صبر طی بکشم فراق تو تا به کی
همه بند بند مرا چو نی بُوَد از غم تو حکایتی
عجز العقول لدر که هلک النفوس لو همه
به کمال تو که برد رهی نبود بجز تو نهایتی
چو صبا برت گذر آورد ز بلاکشان خبر آورد
رخ زرد و چشم تر آورد چه شود کنی تو عنایتی
قدمی نهی تو به بسترم سحری ز فیض خود از کرم
به هوای قرب تو بر پرم به دو بال دهم بجناحتی
برهانیم چو از این مکان بکشانیم سوی لامکان
گذرم ز جان و جهانیان که تو جان و جانده خلقتی
قرة العین - Mehdi Farazi طاهره و میس مارثا روت
مارثا روت در اگوست سال 1872 میلادی در ایالت اوهایو متولد شد.
پس از انجام تحصیلات اولیه به دانشگاه شیکاگو رفت و دوره ان را
به پایان برد و به تدریس پرداخت.بعدها حرفه روزنامه نگاری را انتخاب
کرد.در حدود سالهای 1909/1908 توسط روی ویلهلم که از بهائیان
سرشناس بود با ائین بهائی اشنا و پس از چندی به ان مومن گردید
مارثاروت پس از مطالعه تاریخ علاقه عجیبی به طاهره پیدا کرد.او در
جری
ان سفرهایی که به اکثر نقاط دنیا به منظور معرفی ائین بهائی
می نمود با شخصیت های بزرگ ملاقات می کرد.هنگام اقامت در
ایران با عده زیادی از بهائیان محشور شد و در قزوین با خانواده و
بستگان طاهره که بهائی نبودند تماس کرفت. و اطلاعات لازم برای
تالیف کتابش را بدست اورد. و چون به خانه نیمه مخروبه طاهره
درامد زانو زد و بر کف اطاق مخصوص طاهره بوسه زد و اشک ریخت.
گر بتو افتدم نظر چهره بچهره رو برو
شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو بمو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
خانه بخانه در بدر کوچه بکوچه کو به کو
نقل از مجله پیام بهائی سال 2006 شماره322/321
صفحه79 - Soheila Tavangar (سخن آشنا ) از عزیزانی که با نگارش اشعار طاهره و کامنت های زیبای خود مکمل این پست گردیدند نهایت تشکر و سپاس را دارم ، چرا که انگیزه های درونی او و آرزوهای آشکار طاهره را باید در آنچه از اشعار او که از دست حوادٽ به جا مانده است یافت .
- Hengameh Sobhani همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی با سپاس فراوان
- Nader Milani درود گرم و صمیمانه من از آن سوی آبها بر شما بانوی فرهیخته و فرزانه سهیلا خانم و همسر گرامی جناب آقای امید توانگر ، بانویی ارزشمند از افق ایران چون ستاره درخشان تابیدن گرفت و اثرات عمل قهرمانانه وی جهانگیر شد ، از شما بزرگواران بابت این پست بسیار زیبا باتصویری بی همتا تشکر و سپاسگزاری می کنم
همانطور که بانو سهیلا فرمودند ، شرح حال این آفتاب تابان به اجمال به نگارش آمد ، چرا که پست مجال بیشتر سخن گفتن را نمی داد . به نظر من در ایران ۱۶۰ سال پیش که بر همگان واضح و آشکار است که در آن برهه از زمان بانوان از حق تحصیل و از بسیاری مزایا محروم بودند, به دختری اجازه تحصیل هر علمی حتی علوم دینی و فقه و ادبیات عربی داده شود ، می بایست از یک خانواده روشنفکر و استثنایی بر خاسته و رشد و نمو کرده باشد . من مایلم از خانواده و چگونگی تحصیل او در آن محیط خفقان آور اگر اطلاعاتى در دسترس هست آگاهی یابم . چون آنچه در کودکی به انسان آموخته می شود پایه و ریشه کاراکتر و شخصیت آن فرد در دوران بلوغ فکری او می گردد . با سپاسی مجدد و عرض ادب و احترام خالصانه خدمت همه گرامیان ، میلانی - Tina Maher سهیلا جون و امید جان از زحمات شما بسیار سپاسگزارم . آگاهی به وجود چنین بانوانی که در مملکت ما در زمانی که بیشتر به عصر حجر شباهت داشت و ما اکنون باز به آن دوران نزول کرده ایم ، مایه مباهات و افتخار هر ایرانی بخصوص جامعه زنان است ، که همیشه در بند و اسارت به سر می بردند .فکر کنم دوستان زیادی مشتاق باشند که هر چه بیشتر در مورد طاهره عزیز و گرامی بدانند . افسوس می خورم که عده ای متعصب و بی خرد مانع از آن شدند که ما این جوهر یکتا را درست بشناسیم . کسی که تاریخ و فرهنگ خود را نداند ، اشتباهات را مکررا تکرار و تکرار می کند . تینا
- Tara Saba سهیلا جون و امید عزیزم با درود و هزاران درود بر شما که این پست بسیار بسیار زیبا را تهیه و در دسترس دوستان گذاشتید ، زحمات شما را به دیده منت ارج می نهم . خواندن سرگذشت این بانوی بی همتا و یگانه ، انسان را به لرزه می اندازد که ما چنین زنانی را در ایران داشتیم و از وجودشان بی خبر و نا آگاه بودیم .
ننگ بر هر رژیمی که نگذاشت ما این بانوی بزرگ و عظمت او را که جهان را متحول کرد بشناسیم . من هیچ کاری به مذهب او ندارم که یک عقیده باطنی است . ولی در آن زمان بی حجاب در چشم انظار ظاهر شدن عملی بود انقلابی و در خور تحسین . من شخصا به وجود چنین زنانی افتخار می کنم و بر خود می بالم ، شهامت و شجاعت او باید سرمشق زنان امروز ایران باشد ، طاهره ، جان خود را در این راه نهاد . ما باید برای پاسداری از خون این بانوی ارجمند هم که شده عملی و حرکتی از خود در این راستا نشان دهیم ، روانش شاد و یادش همیشه در قلوب جاودان باشد ، تارا - Bahman Samani خدمت بانویی براستی یگانه و گرانمایه که گوی سبقت و پیشی را از دیگر صفحات ربوده و چنان انجذابى در این صفحه ایجاد نموده که رغبت و میلی برای حتی گذری اجمالی دردیگر صفحات احساس نمی شود
پست اخیر بسیار دلنشین ، افتخار آفرین و الهام بخش است . این تصویر زیبا نیز بر جلوه این پست فزونی می بخشند . شرح حال این بانوی آزاده هر قلبی را به طپش وا میدارد . زنی در ۱۶۰ سال پیش با چنین لطافتی زنانه و غیرتی و همتی مافوق قدرت مردانه قد علم کند و در برابر روحانیون تا پای جان ایستادگی کند . این زن از نوادر روزگار است . اگر او را زن می نامم ، هدفم نشان دادن مقام والای یک زن است . که باید الگو و سرمشق دیگر زنان ایران زمین باشد
طاهره که حقیقتا این نام برازنده این زن طاهر و مقدس است انقلابی جهانی به راه انداخت که کوته فکران و باریک اندیشان نگذاشتند که ایرانیان به وجود پاک و مطهرش پی ببرند . من به روح پاک و درد کشیده طاهره سر تعظیم فرو می آورم و مقام والا و گوهر بار او را در تاریخ ایران زمین ارج می نهم . امیدم این است که اکنون جوانان ما با این چهره های خاموش ولی پر خروش آشنا شوند و این اشخاص شخیص را الگو و مدل زندگی خود قرار دهند
بسیار مایلم که بیشتر از این بانوی بی نظیر در صفحه تاریخ بدانم ، نقش شیخ احسائی و سید رشتی در زندگی طاهره چه بوده که خواندن آثار آنها روی او آنچنان اثری گذاشته که همسر و فرزندان را رها کرده و راهی کربلا شده است . هر چه از زندگی این بانو در دسترس می باشد ، از شما بانو سهیلا تقاضا می کنم در این صفحه ، بزرگوارانه بنگارید . می پندارم مطالعه شرح حال کامل و اشعار این بانو خواسته همه دوستداران باشد . خدای ایران نگاهبانتان باد ، بهمن سامانی - Nasim Afshar با گرمترین درود ها خدمت همه یاران و عزیزانم خصوصا سهیلا جان و امید عزیزم ، من چندین بار شرح کوتاهی که از زندگی طاهره نوشته بودید ، خواندم . البته اطلاعات محدودی از این بانوی آزاده قبلا داشتم و خیلی خوشحال می شوم اگر بیش از این بتوانید در این صفحه از طاهره صحبت کنید .
من با کمال شرمندگی این تقاضا را از شما میکنم . چون میدانم شما هم چون من درگیر کار هستید . البته سایت های اینترنتی هم برای تحقیق در باره زندگی طاهره وجود دارد ، ولی این صفحه حال دیگری دارد و انسان احساس میکند که با انسان دیگری به گفت و شنود نشسته نه با کامپیوتر . من در اینجا باید از افرادی که طرح فیس بوک را طراحی کردند سپاسگزاری کنم . چون در این فضا انسان احساس نمی کند که با یک ماشین سر و کار دارد و حس عشق و دوستی و محبت ، بیشتر و بهتر می تواند مطالب را به انسان منتقل نماید
طاهره یک قهرمان است ، قهرمانی با روحی لطیف ، جسمی ضعیف ولی با یک قدرت روحی وصف ناشدنی . تصور این که زنی در آن زمان که در هیچ کجای جهان زنان از آزادی کامل سهمی نداشتند ، با سر برهنه میان مردان متعصب , با عقاید قرون وسطایی ظاهر شود ، انسان را به لرزه می اندازد. من شنیده ام که بسیار زیبا بوده . سوفیا جان نوشتند که ناصر الدین شاه می خواسته او را ملکه کند ،
تعجب من اینجاست که سلاطین قاجار معمولا از زنانی که در نظر ما زیبا هستند ، خوششان نمی آمد .زنان مورد علاقه آنها باید چاق با قدی کوتاه و بسیار پر مو و حتی با ریش و سبیل بودند ، حال چه طور ناصر الدین شاه از طاهره خوشش آمده بود ، خود باید حکایتی باشد
به هر حال این زن باید جزئی از تاریخ ایران گردد تا آیندگان بدانند که چه شیر زنانی در قرون گذشته وجود داشتند که به تنهایی و با نیرویی خارق العاده توانستند انقلابی عظیم در سراسر گیتی به پا کنند اگر چه در این راه جان دادند ولی یادشان و نامشان برای ابد در خاطره ها جاویدان است . نسیم - Afsaneh Moradi سهیلا جون و امید بسیار عزیزم ، دست شما درد نکند که چنین پستهای زیبا و آموزنده و احساس بر انگیزی را به اشتراک می گذارید . هر کدام از این پست ها در جای خود بسیار قابل تفکرو تامل هستند و درسی به انسان می دهند
در دوران شاه فقید که من تحصیل میکردم هیچ وقت صحبتی از طاهره و اشعار او در کتب درسی ندیدم ، متاسفانه باید این نکته را اعتراف کنم که در آن زمان هم روحانیون در امور مملکت دست داشتند و هیچوقت محمد رضا شاه فقید که بسیار او را دوست دارم ، نتوانست مانند پدر خود این قشر کثیف را از اجتماع ایران دور کند ، به همین دلیل ما هرگز به وجود طاهره و افرادی مانند او پی نبردیم . تعصب و جهل و جهالت روحانیون همیشه در مدت ۱۴۰۰ سال مانع از دانستن بسیاری حقائق و شناخت اشخاصی چون طاهره برای ایرانیان بوده است
من در خارج از ایران با این بانوی آزاد اندیش و بیمانند آشنا شدم ، شوخی نیست زنی در یک قرن ونیمه پیش بی حجاب در میان مردان ظاهر شود .خیلی مایلم بدانم که عکس العمل مردانی که او را با این شکل دیدند چه بود ، این سوالی است که در ذهن من ایجاد شده ، چون از قرار معلوم او را همان وقت نکشتند و بعد اقدام به این کار کردند . در حالی که مردان آن زمان می بایست با دیدن زنی بی حجاب همان لحظه او را تکه تکه کنند . چون بعد از ۱۵۰ سال در ایران اگر زنی را بی حجاب کامل ببینند ، مهلت به او نمیدهند که مورد محاکمه قرار گیرد ، فورا غیرت مرد مسلمان به جوش می اید و سر طرف را می برد ، پس این بانو چه طور از دست این وحشیان جان سالم به در برد
ای کاش همه بانوان ایران شرح زندگی و همت و هدف بلند طاهره را سرمشق قرار دهند و با بی باکی در برابر این رژیم سفاک مقابله کنند . طاهره یک نفر بود و چنین کرد ، حال ببینید اگر همه زنان ایرانی یک روز حجاب خود را بر دارند چه خواهد شد ، افسانه - Faran Rouhani خدمت با سعادت نورین نیرین جناب امید توانگر و سرکار سهیلا خانم توانگر ، حبّذاحال نفوسی که چون شعله نورانی سبب روشنایی قلوب انسانی گردند . ، . حقیر پاره ای از کودکی جناب طاهره را در این صفحه به حضور شما عزیزان تقدیم می نمایم ، با ارادت خالصانه ، فاران روحانی
طاهره که به زبان عربی به معنی پاک و پاکیزه می آید ، لقب اولین بانویی است که بی حجاب در انظار ظاهر شد . با در نظر گرفتن داستان زندگی او معلوم می شود که چرا این لقب به او داده شد .
پدر و عموی طاهره هر دو از علمای مشهور اسلام در ایران به شمار میامدند . برادر طاهره نیز در علوم اسلامی مانند پدر ، مشهور بود . اغلب در خانواده بین این سه نفر بحث و گفتگو در باره مسائل دینی جریان داشت و همین امر باعث شده بود که طاهره از ابتدای طفولیت در جریان مباحث دینی قرار بگیرد . طاهره به جای آن که مانند سایر اطفال به بازی بپردازد ، اغلب اوقات خود را صرف گوش کردن به گفتگوی بزرگتر ها در باره امور مربوط به خدا و دین می کرد و از همین گفتگو ها مطالب فراوانی یاد می گرفت . اولین نتیجه ای که از این صحبت ها به دستش آمد ، آن بود که دانست افراد خانواده او به درستی معانی دیانت و روحانیت را در نیافته اند . پس از رسیدن به این نتیجه ، طاهره شخصا به مطالعھ و تحقیق علوم دینی پرداخت و از همان دوران طفولیت در سر تا سر قزوین به دانش و هوش مشهور شد
در هنگام تولد او را فاطمه نام نهادند ولی هیچ وقت به این نام خوانده نشد ، زیرا عقل و هوش فراوان او باعث شده بود که در خانه او را زرین تاج می نامیدند . در ایران آن روز ، زنان موجوداتی ضعیف و ناتوان به شمار می رفتند که قابلیت شرکت در جلسات درس و مطالعھ را نداشتند . جای آنها فقط در خانه و وظیفه شان بارداری و بچه داری بود . در مکانهای عمومی زنان باید خود را در لابلای چادر و حجاب از چشم همه پنهان می کردند . شاگردان مجلس درس و بحث پدر او همه از مردان بودند ، ولی پدر زرین تاج به او اجازه داده بود که در این جلسات شرکت کند ، به شرط آن که در پشت پرده ای خود را پنهان کند ، تا کسی او را نبیند و همانطور که محمد رضا جان گفتند پدر طاهره بارها آرزو می کرد که ای کاش دختر او پسر بود تا می توانست جای پدر را بگیرد و مایه افتخار خانواده او شود ، ولی نمی دانست که همان دختر در آینده چه افتخاری برای او کسب خواهد کرد
زرین تاج از این که اجازه داشت حتی از پشت پرده به درس و بحث پدر گوش کند خوشحال بود . ولی گاهی نمی توانست کاملا ساکت بماند . یک روز از صحبت های پدر چنان به هیجان آمد که نتوانست سکوت کند و از همان پشت پرده به پدرش گوشزد کرد که در سخن خود اشتباه کرده است. پدر از شنیدن صدای دخترش هم متعجب و هم سخت غضبناک شد ، ولی زرین تاج به او ثابت کرد که حرفی که زده است ، صحیح نبوده است. از آن به بعد همه می دانستند که در جلسات درس او پشت پرده می نشیند و حتی به او اجازه دادند ، اظهار نظر کند - Atash Bayat Besiar zibas,dastetoon dard nakoneh va dar enteshare Amre elahee movafagh va moayad bashid..........
- Behrooz Payamipour با درود به مشتاقان حق و حقيقت و ادباء و شعراي نازنين امر جمال اقدس ابهي ، فرصتي دست داد تا از گلزار معرفت عزيزان پاكدل ، خرمني از گل هاي معاني يكجا مشاهده و محظوظ گردد. پيوندي كه حضرت طاهره با شهادت خود به دل و جان مؤمنين اوليه عهد اعلي زدند ثمرات نيكويش درقلب هاي پاك هر لحظه ظاهر شده و ميشود ..." عشق علم كوفت به ويرانه ام ...داد صلا بر در ميخانه ام ...باده حق ريخت به پيمانه ام ... از خود و عالم همه بيكانه ام ... حق طلبد همت والاي من. ... در اينجا باز ياد آور ميشود كه اشعاري تحت عنوان " كلام طاهر ه " چندي است منتشر شده و شايان بذل توجه و استقبال بيشتر دوستان عزيز است .
http://behkalam.blogspot.com/2012/04/blog-post.html
كلام طاهره
بیار ساقی شرابِ روحا بساز مُطرب سُرود ورقا
که عقل را این بَرد بتاراج که هوش را این برد به یغما
ملول گشتم از زندگانی که را بگویم سِرّ نهانی
نگار جانی بیا زَمانی نقاب بفکن ز روی زیبا
نهال غم را بود تَََعَلّی نیابد این دل ز کس تَسَلّی
زمَشرق ذات بکن تَََجَلّی که تا بسوزد حجاب اَسما
چه روح معنی بتَن رَهین است کجا نصیبش مِی یَقین است
کسیکه چشم ِدلش دوبین است یقین دو بیند مسیح وموسی
اگر نتابد جمال جانان دلی ننوشد شراب ایقان
بیا تو ای عشق بمحفل جان که سِرّ وحدت شود هویدا
سبای معنی شده است مَُظَلَّم تو هُدهُد آسا بشو مُصََمَّم
بزن صَلائی به اهل عالم که جلوه گر شد جمال اعلی
دلا بهم زن بساط ناموس مساز خود را به غیر مانوس
ز مَشرق جان جمال قدوس پدید آمد دَنّی تَدَنّی
هله سرافیل دمیده در صور شدند جانها ز قبر مَحشور
فتاده برقع ز طلعت حور بنوریان زن صفیر بُشری
خرابِ عالم بشد عمارت بروح قدسی شد این بشاشت
که روحیان را بده بشارت رسید وقت لقای ابهی
دل تو زاهد شده مُکَدَّر مگر نبینی جمال دلبر
ز اسم بگذر برسم منگر که ظاهر آمد رخ مُسَمّی
کنون بگویم سِرِّ نهانی که واله آمد در او جهانی
صبا گذر کن بشادمانی بسمت کعبه سوی کلیسا
بگیر عطری از آن مُجَعَّّد زکفر و ایمان بشو مُجَرَّد
بگو که آمد مهین محمد زچرخ چارم رسید عیسی
براه کعبه عَبَث مَپوئید زکیش ُرهبان دگر مگوئید
زکعبه و ِدیر دگر مجوئید جمال احمد رخ مسیحا
مرو بهر در چه لا ابالی که تا بری پی برمز عالی
پری جمالی قمر مثالی نمود از غیب جمال اعلی
مپوی دیگر َرهِ سلامت مجو ز مَحشَر دگر علامت
شد از قیامش بپا قیامت شد از ظهورش نُشور کُبری
ظهور موعود مُعَلَّّن آمد بصد بَراهین مُبَرهَن آمد
زقد لعلش مُعَیََّن آمد مَعین کوثر درخت طوبی
اگر بکویش تو راه جوئی بساز اول ز خون وضوئی
بزن بعالم صَفیر هوئی مشو مُعَطَل شتاب بنما
که ره بریمت بآشیانی که کس ندارد ِز ِوی نشانی
که ریزد آنجا ِز ناتوانی روان سیمرغ جناح عَنقا
به بینی آنجا نگار مهوش که از جمالش درخشد آتش
دگر بلوح سخن قلم کش که سوزد آنجا زبان گویا - Soheila Tavangar (سخن آشنا ) با بیکران سپاس از همه دوستان عزیز و مهربان ، در اسرع وقت به سوالات شما مهربان یاران پاسخ داده خواهد شد
- Soheila Tavangar (سخن آشنا ) Farshid Derakhshanian..........جناب درخشانیان ، دوست عزیز سوالی را که شما مطرح فرمودید :
" سرکار بانو سهیلای عزیز و بهائیان خارج از ایران .لطفا داخل ایران جواب ندهند ،
چرا بیت العدل تاریخ این بانوی گرامی که سنبل آزادی زنان بوده و هست ،و قابل احترام برای جوامع بشری ،چرا تاریخ ها را به میلادی تبدیل نکردن ،ولی در اکثر تعطیلات بهایی که بسیار مهم است فقط به میلادی قید شده ،با سپاس از پاسخ دهنده ولی امیدم سهیلی عزیز پاسخ دهند که در این جامعه و دین فعالیت بسزایی دارند .باز هم سپاس و درود ."
متاسفانه در حد من نیست که از طرف بیت العدل اعظم الهی جوابگو باشم . من به عنوان یک بهایی این مرجع را مصون از خطا می دانم .
اجازه دهید کمی بیشتر توضیح دهم به دلایلی این توفیق عظیم شامل حال من و همسرم گردید که به دفعات متوالی به معهد اعلی شرفیاب شده و هر روز ناهار را با یکی از اعضای محترم بیت و همسرانشان صرف کنیم ، برای من سوالات بی جواب بسیار بود که به خود اجازه پرسش دادم ، وقتی پاسخ را شنیدم و آن را نزد خود حلاجی کردم ، تازه متوجه شدم ، که منِ خاص یعنی سهیلا توانگر فقط قادرم چند درخت را در اطراف خود ببینم ، در حالی که این مرجع مصون از خطا جنگل را می بیند . امیدوارم جواب من را بزرگوارانه پذیرا باشید . با احترام ، سهیلا توانگر - Omid Tavangar دوستان عزیز، با درود فراوان به یکا یک شما همدلان با وفا و یاران محفل سخن آشنا . بسیار خوشحالم که این پست مورد پسند مشکل پسند شما قرار گرفته . براستی بیان عظمت روح و خدمات این بانوی بزرگ کار ساده ای نیست، و هر چه بگوییم قطره ای از دریا بیش نخواهد بود .چون تمرکز این پست اساسا در مورد جنبه های فرهنگی ، اجتمایی و شاید علمی حیات یک بزرگ بانوی ایرانی است ، لذا در مندرجات چند کامنت زیر که به حضورتان تقدیم میشود، نهایت سعی شده تا جنبه های دینی مطالب حد الامکان حذف گردد . البته در خیلی موارد این عمل حقیقتا ممکن نیست و ناچار خواهیم بود به بیان مفاهیم و اعتقاداتی که صرفا مختص بهاییان است، از این بابت پوزش بنده را بپذیرد. بهر ترتیب، امید چنین است که تا حد الممکن، تصویر کاملتری در ذهن شما عزیزان نقش بندد از کسی که تاریخ او را به نام " قرة العین " به یاد خواهد سپرد.
نقش شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در زندگی طاهره
داستان اینکه طاهره چگونه سید کاظم را شناخت از این قرار است که او علاقه فراوانی به کتاب داشت و هر کجا که میرفت کتاب های کتاب خانه را مورد بررسی قرار میداد. روزی برای دیدن دختر عمویش به منزل او رفته بود. در کتابخانه آنها چشمش به کتابهایی افتاد که توسط شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی نوشته شده بود. از دختر عمویش خواهش کرد تا آن کتاب ها را برای مطالعه به او قرض بدهد ولی دختر عمویش در جوابش گفت که پدرش دوست ندارد کسی این کتابها را بخواند زیرا نویسندگان آنها دارای افکار جدیدی هستند و نوشته جات آنها با عقاید او در باره دیانت اسلام فرق دارد. طاهره از شنیدن این سخنان کنجکاو تر شد زیرا افکار او هم با عقاید عمویش موافق نبود. به این جهت با خواهش فراوان کتاب ها را گرفت و پس از آن که قول داد این مطلب را مخفی نگهدارد ، آنها را با خود به منزل برد.
مطالب این کتاب حاکی از آن بود که بزودی پیغمبر جدیدی از طرف خداوند فرستاده خواهد شد تا کلیه وعده های الهی را که در کتاب های مقدس ادیان گذشته وعده داده شده بود و بخصوص وعده های قران کریم را به تحقق برساند. مطالب این کتاب آنقدر عمیق و پر معنا بود که طاهره آرزو کرد که میتوانست نویسنده آنها را از نزدیک بشناسد ، ولی پس از تحقیق فراوان دانست که شیخ احمد چند سال قبل وفات یافته و سید کاظم نیز در کربلا واقع در کشور عراق زندگی میکند. متاسفانه طاهره به عنوان یک زن اجازه نداشت که به تنهایی در این کشور ها سفر کند . او که با خواندن آثار و نوشتجات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی سخت به هیجان آمده و به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود، مدام در این باره صحبت میکرد . سخنان او خشم شوهر و سایر اعضای خانواده را برانگیخت ولی او به غیر از ظهور حضرت موعود به چیز دیگری نمی اندیشید. روزی به عمویش گفت آرزو دارد اولین زنی باشد که در هنگام ظهور حضرت موعود به دیانت جدید و دستورات او خدمت و کمک کند. او به خوبی از محرومیت و تیره روزی زنان ایرانی آگاهی داشت و می دانست که همه اینها در نتیجه جهالت و تعصب جامعه به وجود آمده است و همواره میگفت: " روزی که تعالیم دیانت جدید در جهان انتشار یابد ، من اولین کسی خواهم بود که از آن تعالیم پیروی کنم و برای پیشرفت زنان در جامعه حاضرم جانم را نیز فدا کنم" .
طاهره سعی فراوان داشت که راجع به ظهور موعودِ کتابهای مقدس ، با پدرش صحبت و گفتگو کند ولی پدر حاضر نبود که در این خصوص چیزی بشنود . بالاخره طاهره شخصا نامه مفصلی به سید کاظم نوشت و سوالات فراوانی را که داشت با او در میان نهاد . سید کاظم در نامه ای که در جواب او نوشت کلیه این سوالات را مفصل و به وضوح کامل جواب داد. همین باعث شد که طاهره بیش از پیش مجذوب تعالیم شیخ احمد و سید کاظم بشود و مکاتبه خود را با سید کاظم ادامه داد و سوالات فراوان خود را به وسیله نامه از او میپرسید . این سوالات و جوابهایی که سید کاظم به وسیله نامه برایش می فرستاد انقدر معلومات او را در این مورد زیاد کرد که تصمیم گرفت رساله ای در باره عقاید شیخ احمد و دفاع از آن عقاید در مقابل ایراد و اعتراض مخالفین بنویسد. این رساله چنان دقیق و کامل بود که سید کاظم پس از خواندن آن نامه ای برای طاهره نوشت و در آن نامه او را به نام قرة العین مخاطب ساخت و از آن به بعد وی به عنوان " قرة العین " مشهور شد - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۲
پیشنهاد ازدواج ناصرالدین شاه به طاهره:
(بعد از ایمان طاهره به حضرت باب) ... طاهره و عده ای از همراهانش مصمم شدند تا آيين نو (باب) را رسما اعلام كنند و خواهان فسخ احكام متحجر ، احقاق حقوق زنان شوند . آنها بدين قصد راهي بدشت شدند.
كنت دوگبينو مي نويسد: “... اصحاب كه ۸۲ تن بودند چند روز قبل ميان باغ تخت آراستند و آنرا با قاليچه هاي رنگارنگ مزين نمودند . در اين هنگام طاهره با لباسي فاخر وارد باغ شد و بي حجاب بالاي تخت رفت و چهار زانو نشست تا سخنراني كند كه همهمه بين حاضران افتاد. چند تن بلند شده رفتند، عده اي اعتراض كنان سر به زير عباده بردند تا چشمانشان با ديدن روي و موي طاهره كه او را مقدس مي دانستند به گناه آلوده نشود و يك تن به نام خالق از شدت تاثر گلوي خود را بريد...“
چند روز بعد قرة العين با يارانش راهي مازندران شد . در ميان راه قشريون به آنها حمله كردند و با پرتاب سنگ بسويشان آنها را مورد آزار قرار دادند. همچنين در مازندران به تحريك علما چند تن از ياران قرة العين به قتل رسيدند، در نتيجه درگيريها شدت يافت كه تعداد زيادي كشته بر جاي گذاشت. پس از اين واقعه حكم جلب طاهره صادر شد، اما او به اطراف نور به خانه ي دوستانش پناه برد و مدت دو سال در آنجا مخفيانه زندگي كرد و در اين مدت شعر و رساله مي نوشت. پس از دو سال محل زندگي طاهره كشف شد و ماموران دولت ناصر الدين شاه او را دستگير كرده، اموالش را به غارت بردند و وي را به منزل محمود خان، كلانتر تهران بردند و منتظر رسيدن دستور از جانب وي شدند.
طاهره به مدت سه سال تا اگوست ۱۸۵۲ يعني ۱۲۳۱ شمسي در حبس بود و آنطور كه گفته اند از قطعات چوب قلم ساخته و با آب سبزيجات مي نوشته و به بيرون مي فرستاده است. همچنين گفته شده كه رابط او همسر محمود خان بوده است كه به طاهره علاقه وافري پيدا كرده بود. اصولا در زندگينامه ي طاهره بارها و بارها پيش آمده كه زنان و همسران مخالفين و موافقينش به ياري وي شتافته اند و بسيار براي او احترام قائل بوده اند. گفته مي شود كه ناصر الدين شاه به طاهره علاقمند بوده و پس از تعريف از زيبايي و اشعار وي به او گفته است: “... زني مثل شما شايستگي قصر سلطنتي را دارد، در حضور علما تبري كنيد و دست از پيروي باب برداريد و آزاد شويد. آقايان علما از شما سوال بيشتري نمي كنند، هر طور خودتان مايليد بيان كنيد...“. قرة العين نپذيرفت و این شعر پاسخ او بود به نا صر الدین شاه:
تو و ملک و جاه سکندری
من و رسم و راه قلندری
اگر آن خوش است تو در خوری
وگر اين بد است مرا سزا - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۳
افسانه جان، در مورد پرسش شما : "...خیلی مایلم بدانم که عکس العمل مردانی که او را با این شکل دیدند چه بود ، این سوالی است که در ذهن من ایجاد شده ، چون از قرار معلوم او را همان وقت نکشتند و بعد اقدام به این کار کردند . در حالی که مردان آن زمان می بایست با دیدن زنی بی حجاب همان لحظه او را تکه تکه کنند . چون بعد از ۱۵۰ سال در ایران اگر زنی را بی حجاب کامل ببینند ، مهلت به او نمیدهند که مورد محاکمه قرار گیرد ، فورا غیرت مرد مسلمان به جوش می اید و سر طرف را می برد ، پس این بانو چه طور از دست این وحشیان جان سالم به در برد"
با اطلاعا تی که در بالا تقدیم حضورتان شد ، فکر می کنم تا حدی به سوال شما پاسخ داده شده باشد ، ولی شاید نه بطور کامل. همانطور که قبلا عرض کرم، سعی من بر این است که مطالب غیر مستند، و اعتقادات شخصی و دینی را از این نگارش دور نگاه دارم تا مطالب بطور یکسان به گوش عزیزان از هر مرام و باوری که هستند ، برسد . ولی در مورد پاسخ به سؤال شما که سوال بسیار جالبی است ناچار به تخلف از این قانون هستم ، چون گمان نمیکنم توصل به مفاهیم ماورا طبیعه و ادله دینی همآهنگی زیادی با ضوابط فکری و روحی شما داشته باشد.
اگر در اینجا نظر" شخصی " خود من را بخواهید ، نیرویی غیر قابل رویت محافظ او بود تا رسالتش به اتمام برسد، و در ثانی طاهره بخاطر مساله حجاب کشته نشد . علمایی که فتوای قتل طاهره را دادند ، اولا دور از چشم ناصر الدین شاه بود ، که او را نهانی کشتند و وقتی شاه فهمید بسیار غمگین شد، دوم مساله برداشتن حجاب کوچکترین مشکل طاهره بود چون ایشان ارکان و پایه های ۱۴۰۰ ساله اسلام را آنچنان به لرزه انداخته بود ، که تمام روحانیون بشدت به ترس افتاده ، حیات خود را کاملا در خطر می دیدند. شاید به این دلیل باشد که چرا کلیمی و مسیحی مورد نفرت اند ولی حیات نسبی در ایران دارند، ولی از سنگ قبر گورستان بهایی ها هم نمیگذرند و ان را نابود میکنند چون اعتقادات بهایی تیشه به ریشه آنها میزند.
باید بررسی کرد که آن نیرو و آن قدرت مافوق تصور که محرک طاهره بود، و توانست این چنین جهان را متحول سازد چه بود . تا ما آن قدرت و نیرو را در نیابیم باز هم نمی توانیم به عمق و عظمت طاهره به طور کامل آگاه شویم و داستان طاهره همچنان نیمه تمام می ماند.... تا اینجا ، متن پست و کامنتها ، قطعاتی (جسته و گریخته) از کل داستان زندگی طاهره را به تصویر کشیدند . ولی حلقه مرکزی ، که تمام این وقایع را ، از دیدگاه تاریخ بهم متصل میکند ، و حقیقت مقام طاهره در آن مستتر است ، گردهمایی یا بقولی کنفرانس بدشت بود . این واقعه تاریخی بسیار حائز اهمیت میباشد، و شایسته است که کمی بیشتر به آن بپردازم. - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۴
کنفرانس بدشت
اجتماع بدشت به دعوت حضرت باب صورت گرفت . بدشت منطقه ای از کناره های مازندران بود که بزرگان و ثروتمندان در فصل تابستان این محل را به صورت ییلاق مورد استفاده قرار میدادند. حضرت بهاالله (شارع دیانت بهایی) این محل را برای گردهمایی پیروان حضرت باب انتخاب کرده بودند زیرا محلی آرام و دور از جمعیت و هیاهو بود و برای اجتماع یاران و دوستان محل مناسبی بشمار میرفت. حضرت بهاالله در اوایل تابستان وارد بدشت شده ، سه باغ اجاره کردند. یکی برای قدوس ، یکی برای قرة العین، و سومی برای خودشان بود. در بین این سه باغ یک محوطه خالی وجود داشت که برای ا جتماع و تشکیل جلسات مناسب بود. حضرت باب خود در اسارت و زندان بسر می بردند و نتوانستند شخصا در این اجتماع شرکت کنند.
قبل از ادامه صحبت کمی توضیحات جانبی را لازم میبینم. حضرت باب در سال ۱۸۴۴ میلادی اظهار امر کردند، و گفتنند که ایشان قائم موعود هستند، و البته اثبات ادعای ایشان داستان بلند بالایی دارد که انشالله برای بعد. ۱۸ نفر از مومنین اولیه به عنوان حواریون انتخاب شدند (و یا ۱۸ حرف حی )، به همان گونه که حضرت مسیح ۱۲ نفر حواریون داشتند . با دنیایی تاسف، ترکیبی از تعصب و نفرت هرگز اجازه نداد تا جهانیان این ۱۸ نفر را انطور که باید و شاید بشناسند، که هر کدام در مقام خود ، بسیار موجب حیرتند ، و طاهره یکی از آنها بود. در لیست حواریون حضرت باب، طاهره شماره ۱۷ و قدوس ، که در بالا نام بردم، شماره ۱۸ و آخرین نفر بود. در بین ۱۸ نفر ، طاهره تنها کسی بود که بر اساس فقط یک رویای صادقه ، به حضرت باب ایمان آورد و آن هم چه ایمانی...
در این مقطع از زمان دیانت بهایی هنوز وجود نداشت چون نباید میداشت، و هنوز وقت آن فرا نرسیده بود. چرا؟ تمام پیامبران الوالعزم برای مقصود بسیار روشن و معینی به این دنیا آمده اند ، که فقط مسول انجام همان کار هستند و بس . در تمام قرون، همه انبیا بطور وضوح به ما گفته اند که برای چه کاری آمده اند. این ما بودیم که یا نفهمیدیم و یا اهمیتی ندادیم که در نتیجه در بهره بردن از دین، بزرگترین اشتباهات را مرتکب شدیم ...به عنوان مثال اعتقاد بر این است که رسالت حضرت محمد ، ایجاد اتحاد بین قبایل وحشی عرب بود و بس . رسالت حضرت باب ، بشارت به ظهور دور جدیدی در حیات انسان که همان پیدایش تعلیمات دیانت بهایی ، و لازمه این کار ، تخریب تمام فراگرفته ها و باور های دینی موجود بود. مثال آن این است که برای بنای یک ساختمان جدید، ساختمان موجود ۱۰۰ ساله را باید تخریب کرد و تا این تخریب صورت نگیرد ، ساخت بنای جدید مفهومی نخواهد داشت ، و به این دلیل هنوز زمان شروع رسالت حضرت بهاالله فرا نرسیده بود.
عزیزان، شرمنده ام که کمی حاشیه رفتم، ولی ایمان دارم که دانستن مطالب فوق کمک بسیارزیادی به درک " واقعه بدشت " خواهد کرد. بهر ترتیب، شاید بتوان گفت که حضرت بهاالله سرپرستی بابیان را در آن زمان به عهده داشتند. و حال ادامه صحبت: همانطور که قبلا به حضورتان عرض شد، تعداد شرکت کنندگان در این اجتماع که اولین کنفرانس در تاریخ بهایی بشمار میرود، هشتاد و یک نفر بودند و همگی از روز اول ورود تا آخرین روزی که آنجا را ترک کردند، میهمان حضرت بهاالله بودند . هر روز حضرت لوح جدیدی صادر میفرمودند و یکی از یاران آن را برای حاضرین میخواند. در این الواح به هر یک از شرکت کنندگان نام جدیدی داده میشد. ایشان خود را " بها " نامیدند و مومنین به امر ایشان از از آن پس به " بهایی" معروف شدند. آخرین حرف حی بنام ( قدوس ) ، و قرة العین نیز به ( طاهره) موسوم شدند.
بعضی شرکت کنندگان در اجتماع بدشت که سخت پایبند قیود و آداب قدیمی بودند از طاهره به حضور حضرت باب شکایات بردند که مراعات اداب و رسوم را نمی نماید. حضرت باب در جواب فرمودند: " در باره کسی که لسان عظمت او را طاهره نامیده، من چه میتوانم بگویم؟ "با این کلام حضرت باب نشان دادند که با لقبی که حضرت بهاالله به طاهره داده اند موافق هستند. از آن روز به بعد قرة العین به نام ( طاهره) مشهور شد. - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۵
بسیاری مردان بابی که در این اجتماع شرکت کرده بودند، از اینکه به طاهره اجازه داده شده تا حتی از پشت پرده در مشورت و صحبت مردان شرکت کند تعجب میکردند و روزی یکی از آنها در این باره از طاهره سوال کرد و ایشان در جواب گفت: " صحبت ما در باره خدا ، دین ، مطالب روحانی و بالاتر از همه فدا کردن جان در راه حقیقت است. بدان هر قدمی بر میداریم در راه خدا است. آیا میتوانی در این راه با ما همقدم شوی؟"
تا شروع اجتماع بدشت هنوز اهمیت اصلی ظهور حضرت باب برای پیروانش بطور کامل ، معلوم و مشخص نبود . آنها هیکل مبارک را به عنوان " باب " یعنی دروازه ای بسوی حقیقت می شناختند و هنوز متوجه نبودند که منظور اصلی از ظهور حضرت باب ، به پایان رسیدن دوره قدیم و قوانین و رسوم قدیدمی و آغاز دور جدید و ظهور تعالیم و دستورات جدید است. این وظیفه را به عهده حضرت بهاالله ، طاهره ، و قدوس گذارده شده بود تا سایر پیروان دیانت بابی را برای قبول این قوانین جدید آماده سازند.
همانطور که پیشتر توضیح دادم، بعد از فروکش هیجان و اضطرابی که در اثر ظهور طاهره بدون حجاب در جمع اصحاب، ایجاد شده بود، طاهره در نهایت فصاحت و بلاغت از آیات قران در باره چنین روزی سخن گفت و اضافه کرد: " من همان کلمه ای هستم که چون قائم موعود آن را بر زبان راند، جمیع علما و بزرگان از شنیدنش وحشت کرده فرار خواهند کرد" ، آنگاه رو به حاضرین نموده گفت: " از فرصتی که دارید استفاده کنید. امروز ، روز سرور و شادمانی عمومی است. روزی است که آداب و قیود قدیمی شکسته شده. همه بر خیزید دست در آغوش یکدیگر نموده این روز بزرگ را جشن بگیرید".
مطلبی که دارای اهمیت فراوان است ، اینست که در اجتماع بدشت ، فرا رسیدن روز نو و عصر جدید توسط یک زن اعلان گردید. همین امر نشان دهنده آن است که تعالیم آسمانی و قوانین مقدس این دور جدید ، در تاریخ ادیان و تاریخ جهان بی سابقه و بی نظیر است. برای نمونه بر طبق یکی از تعالیم مقدس این عصر جدید ، برای اولین بار ، حقوق اجتماعی زنان و مردان مساوی اعلام شده است . همین اعلان در هم شکستن قوانین کهنه که به مسولیت یک زن گذارده شد ، خود نشان دهنده آن بود که انقلابی عظیم و روحانی در حال ایجاد است.
آن روز تاریخی و روزهای بعد از آن بزرگترین تغییرات را در آداب و رسوم و سنت های دینی که پیروان حضرت باب در تمام عمر به آن عادت کرده بودند ، با خود به همراه آورد. در اجتماع بدشت هر روز یکی از قوانین منسوخ میشد و بر آشفتگی و اظطراب شرکت کنندگان افزوده میشد . برای عده ای قبول این تغییرات بسیار مشکل بود زیرا عقیده داشتند احکام اسلام هرگز نباید نسخ گردد. این اجتماع ۲۲ روز به طول انجامید و در پایان آن ، یاران ثابت قدم با ایمانی محکم تر، از آن جمع تاریخی متفرق شدند.
اگر به دستاورد روحانی انبیا نگاه دقیقتری بیندازیم ، و کمی تعمق کنیم ، دیدن آن مشکل نخواهد بود که کاری که آنها در انجامش موفق بوده اند ، به هیچ وجه من الوجوه از یک انسان ترابی ساخته نیست. هر کدام از انبیا پدیده ای بودند که عالمگیر شدند . و برای این "عالمگیر شدن " قدرتی لازم است ما فوق قدرت بشری که ما آن را به نامهای مختلفی میشناسم از قبیل ، مدد غیبی ، حی قدیم ، خدا ، روح القدس.... آیه ای از آیات حق ، در مظاهر ظهور که همان پیامبران باشند ، به ودیعه گذاشته شده ، که سبب میشود تا کلام آنها موثر بوده ، تحولی عظیم ایجاد کنند ، و بدون آن نه تنها هرگز چنین موفقییتی نخواهند داشت ، بلکه انسان ترابی بیش نیستند و با من و شما فرقی ندارند . مثال این مقوله این است که بعد از ۲۰۰۰ سال ، هنوز کلام جاودانی حضرت مسیح در دل و جان میلیون ها ازپیروانش زنده است و آن را عزیز میدارند . حال با این ذهنیت، برگردیم به سراغ این سوال که چه نیرویی سبب شد که طاهره این چنین اثر گذار باشد؟ باور من بر این است که همان روح قدسی که در حضرت مسیح چنین و چنان کرد.... ، باید قطره ای از آن هم به طاهره اعطاء شده باشد.... - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۶
نحوه صدور فرمان قتل طاهره است :
ميرزا آقاخان نورى در نظر داشت که طاهره را به تبرّى از آیین جدید وادار نمايد. اين بود که نمايندگان خويش را براى مذاکره و غلبه بر وى به خانه کلانتر فرستاد. از جمله از دو تن علماى طراز اوّل طهران، ملاّعلی کنى و ملاّمحمّد اندرمانى خواست که به خانه کلانتر بروند و طاهره را مجاب نمايند. آنان در هفت جلسه متوالی با طاهره به مباحثه و مناظره پرداختند. ولکن عاقبت محکوم گرديدند و فتواى قتل آن نابغه دوران را صادر نمودند.
نيکلاى فرانسوى در خصوص مذاکرات طاهره با ملاّعلی کنى و ملاّمحمّد اندرمانى مىنويسد که طاهره پس از مسجونيّت در خانه کلانتر با نفوس بسيارى ملاقات کرد و به آنان گوشزد نمود که آئين جديد به زنان آزادى مخصوص بخشيده است. بدينسبب در بسيارى از خانهها در خصوص مقام زن گفتگو مىگرديد و غالباً مردان مغلوب مىشدند. نيکلا سپس مىنويسد: البتّه اگر ميرزا آقاخان نورى بصدارت نرسيدهبود اين مباحثات بطول مىانجاميد. اين صدراعظم جديد به حاجىملاّميرزامحمّد اندرمانى و حاجىملاّعلی کنى امر کرد بروند نزد او و به آزمايش عقايدش بپردازند. مابين اين دو مجتهد و قرّةالعين هفت جلسه صحبت واقع شد. قرّةالعين با نهايت عشق و علاقه مباحثه مىکرد و بثبوت مىرساند که باب امام موعود و منتظر است. مدّعيانش به او مىگفتند که بموجب اخبار، امام موعود بايد از جابلسا و جابلقا بيايد و او با کمال تشدّد به آنها جواب مىداد که اين خبر کذب است و نويسندگان جعل کردهاند. ابداً چنين شهرهائى در روى زمين نيست و اين افسانهها از جمله موهوماتى است که شايسته مغزهاى ناخوش است. مذهب جديد را تشريح مىکرد و حقايق را از آن استخراج مىنمود ولی هميشه بهمان مدرک جابلقا بر مىخورد. بالاخره صبر و حوصلهاش تمام شده گفت دلائل شما مانند دلائل بچّه نادان و ابلهى است. تا کى شما پاىبند اين اکاذيب منافى با عقل هستيد؟ پس کى افکار خود را متوجّه شمس حقيقت خواهيد کرد؟ حاجىملاّعلی از اين توهين رنجيده بلند شد و رفيق خود را در دنبال کشيده و گفت بيش از اين نمىتوان با اين کافر مباحثه کرد. رفتند بمنزل يکى از اين دو و حکمى نوشتند که ارتداد و امتناع از توبهاش محقّق است و بنام قرآن محکوم بقتل میباشد - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۷
مطا لبی در مورد آخرین شب حیات طاهره ، از زبان زن کلانتر تهران :
بالاخره شب آخر رسید. من بيدار بودم . بر حسب معمول طاهره از اطاق بيرون آمد ، رفت به حمام و بعد برگشت به اطاق و از سرتا پا لباس سفيد پوشيد و در حال زمزمه ، عطر بخود مىزد. هرگز من او را اينطور شاد و بشّاش نديده بودم . از تمام زنانى که در اين خانه بودند ديدن کرد و معذرت خواست که اگر زحمتى به آنها داده يا خطائى از او سرزده او را ببخشند و درست مانند کسى که مىخواهد مسافرت کند رفتار مىکرد. همه از طرز رفتاراو متعجّب شده و از يکديگر مىپرسيديم اين رفتار يعنى چه و مقصودش چيست؟ چون شب شد چادرى پوشيد و کمر آنرا بست و چارقدى مانند کمربند به کمر بست و در حين اشتغال باين کارها بسیار خندان بود . من بىاختيار گريه میکردم زيرا که بواسطه مهربانىها و محبّتهائى که کرده بود او را دوست مىداشتم ولی او با خنده بمن گفت : " امشب من يک سفر بزرگ و بسيار طولانى خواهم کرد و دارم خودم را برای ملاقات با محبوبم آماده میکنم ". از اینکه تصمیم گرفته بود ما را ترک کند سخت ناراحت بودم و نمی توانستم جلوی اشکها یم را بگیرم. طاهره به دلداری من پرداخت و گفت : " گریه نکن، هنوز زمان اشک ریختن نرسیده است. از تو خواهشی دارم و آن این است که پسرت را همراه من بفرستی تا هنگام جان دادن من حاضر باشد و مخصوصا به او سفارش کن مواظب باشد تا کسانیکه جان من را میگیرند، لباسم را از بدنم خارج نکنند ، جسد من را در چاهی بیندازند، و رویش را با سنگ و خاک پر کنند . سه روز پس از مرگم زنی به نزد تو خواهد آمد . این بسته را که حالا به تو میدهم ، به او بسپار " .
چهار ساعت بعد از غروب آفتاب ، در خانه را زدند. من فورا نزد پسرم رفته در خواست طاهره را به او گفتم ، و او قول داد تا خواسته طاهره را به نحو کامل انجام دهد و بعد پسرم در را باز کرد که ناگاه فراشان و چاوشان عزیز خان سردار در دل شب وارد شدند تا آن مظهر استقامت را اخذ و به باغ ایلخانی که در خارج شهر واقع و در حقیقت مشهد فدای آن بزرگوار بود ، هدایت کنند.
از دیدن آنها سراپای وجودم به لرزه افتاد . آهسته به اتاق طاهره رفتم و در را باز کرم دیدم چادری بر سر کرده و در اتاق قدم میزند . برای رفتن اماده بود . با دیدن من جلو آمد رویم را بوسید و صندوقچه ای را که در دست داشت ، با کلید آن به من سپرد و گفت: " من این صندوقچه را به رسم یادگاری به تو میدهم. هر وقت آن را باز کردی و اشیایی را که در آن گذارده ام دیدی ، مرا بیاد بیاور و با خوشحالی من شاد باش. با این آخرین کلمات با من خداحافظی کرد و به همراه پسرم از خانه خارج شد - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۸
شرح انتقال طاهره به باغ ایلخانی به نقل یکی از مامورین عزیز خان سردار:
وقتى که حاجى ملا ّميرزامحمّد اندرمانى و حاجى ملاّ علی کنى فتواى قتل حوارى بابى را نوشتند ، قضيّه محرمانه بود و فقط دو نفر از کارکنان دولتى مىدانستند. چند روزى بود که مرا امر کرده بودند که با دقّت مواظب پليس باشم و بتوسّط گشتىهاى زياد کاملاً اطمينان داشته باشم که پليسها در سر پست خود حاضرند يا نه و اعلان کردند که هيچکس پس از سه ساعت از شب گذشته حقّ بودن در کوچه را ندارد. در اين شب بمن دستور رسید که يک دسته پليس را از خانه کلانتر تا باغ ايلخانى رديف قرار دهم. من کسان خود را پنهان کرده بودم و به آنها امر دادم که هرکس از اعضاء و کارکنان ما نباشد فوراً دستگير و بکشند. چهارساعت پس از غروب آفتاب کلانتر از من پرسيد که آيا تمام احتياطات لازمه را بجا آوردهام يا نه و نظر باطمينانى که باو دادم مرا به خانه خود برد . بعد به داخل رفت، و بلافاصله با قرّةالعين برگشت و پاکت مهرکرده اى به من داد و گفت بايد اين زن را ببرى به باغ ايلخانى و به عزيزخان سردار تسليم نمائى و رسيد بگيرى.
اسبى آوردند قرّةالعين را سوار کردم. امّا از ترس اينکه مبادا بابيها از واقعه خبردار شوند شنل خودم را روى سر او انداختم که هرکس او را ببيند خيال کند مرد است. با يک مرکب تمام مسلّح براه افتاديم و در وسط کوچهها مىرفتيم. امّا با وجود تمام احتياطات لازمه که بعمل آورده بوديم و با وجود قواى مهمّى که ما را احاطه کرده بودند يقين دارم که اگر بابی ها بما حمله مى کردند ، تمام افراد ما فرار مىکردند. همين که داخل باغ شدم نفس راحتى کشيدم.
شرح شهادت طاهره به نقل پسر کلانتر که به همراه طاهره به باغ ایلخانی رفته بود :
زن کلانتر چنین تعریف کرد که سه ساعت بعد از رفتن طاهره ، پسرم به منزل بازگشت. اشک از چشمانش میریخت و به سردار و فراش هایش لعنت میفرستاد برایم اینطور تعریف کرد : مادر آنچه را که امشب به چشم دیدم ، نمی توانم شرح دهم. از خانه یکسر به باغ ایلخانی که در خارج شهر است رفتیم. در آنجا سردار ، سربازانش، و نوکرهایش که از شدت مستی از خود بیخود بودند صدا به خنده ها و عربده های مستانه بلند کرده بودند. طاهره جلوی در باغ از اسب پیاده شد و به من گفت : " نمیخواهم با سردار روبرو شوم ، تو واسطه من باش " . من نزد سردار رفتم . او منتظر ما بود ، و از شدت مستی سر پا بند نبود. پرسید: کسی شما را در راه دید و یا شناخت؟ گفتم : نخیر کسی ما را ندید. سردار یکی از نوکرها را صدا زد و گفت: این دستمال را بگیر و با آن ، این زن بابی را خفه کن . این زن عده زیادی از مسلمانان را از راه بدر کرده است. نوکر دستمال را گرفت و براه افتاد ، و من هم به دنبال او رفتم.
تا به اطاقی رسیدیم که طاهره در ان به سجده افتاده و مشغول به دعا بود . پيشخدمت جوان به او متوجّه شد که مأموريّت خود را انجام دهد. قرّةالعين سر از سجده بلند کرده نگاه عميقی به او کرد و گفت : اى جوان حيف است دست تو به آدمکشى آلوده شود . نمىدانم اين کلام چه تأثيرى در روح اين جوان کرد که ناگهان تصمیم او عوض شد، سر به زیر انداخت ، و در حالی که زیر لب چیزهایی به ترکی میگفت از اتاق خارج شد و دیگر باز نگشت. - Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۹
طاهره من را صدا زد و گفت : بنظر میرسد که خیال دارند مرا خفه کنند. من از مدتی قبل برای این منظور دستمال ابریشمی تهیه کرده ام . این دستمال را بگیر و نزد سردار ببر و از طرف من از آن مست لایعقل بخواه که با این دستمال جان مرا بگیرد . وقتی نزد سردار رفتم، او از شدت مستی از خود بی خود بود با دیدن من فریاد زد : عیش ما را بر هم نزن ، بگو آن زن بابی را ببرند خفه کنند و در چاهی بیاندازند. از شنیدن این سخنان بهت زده بر جای ماندم زیرا این همان چیزی بود که طاهره خواسته بود . دیگر لزومی برای گرفتن اجازه نبود . دستمال ابریشمی طاهره را نزد دو نفر از فراشان بردم و با آنها صحبت کردم و آنها قبول کردند که برای کشتن طاهره از آن دستمال استفاده شود . یکی از نوکر های مست را صدا زدند و دستمال را به او داده گفتند : تو مرد شجاعی هستی ، برو و این زن را خفه کن .
نوکر به نزد طاهره رفت و به محض این که نزدیک او رسید ، دستمال را به دور گردن ایشان پیچید و چنان محکم کشید که به فاصله کمی او را بیهوش به زمین انداخت. طاهره هنوز جان داشت ولی جلاد مست با چند لگدی که بر سینه و پهلوهای طاهره زد ، مرگ او را آسان کرد . فورا نزد باغبان رفتم و برای دفن جسد طاهره محلی از او خواستم . باغبان گفت: به تازگی چاهی کنده ایم که هنوز تمام نشده ولی برای این منظور مناسب است. فورا به کمک دیگران جسد را در آن چاه انداختند و همانطور که خودش خواسته بود ، رویش را با سنگ و خاک پر کردند که سفيده صبح نزديک بود .
زن کلانتر چنین ادامه میدهد : در روز سوم شهادت طاهره ، زنی به دیدار من آمد. وقتی اسمش را گفت دانستم همان کسی است که طاهره گفته بود. بسته امانتی را به او دادم . قبلا هیچ وقت آن زن را ندیده بودم ، و بعد از آن هم هرگز او را ندیدم. طاهره در سال ۱۸۱۷ میلادی متولد و شهادت ایشان در ماه آگوست سال ۱۸۵۲ میلادی صورت گرفت.
زرین تاج یا طاهره، پیشوای زنان آزادیخواه و شاعر و دانشمند برجسته ایران است. ما بر او افتخار میکنیم و شادیم که در میان انسان هایی زیسته ایم که طاهره از میان آن ها برخاسته است. برآنیم که بیاییم رستمی کنیم ، پهلوان دوران خود باشیم ، اما پهلوی سهراب را به خنجر ندریم ، همراه و همدوش سهراب باشیم . سنگ های دستمان را برای بنای آینده ای غرق در دانش و شادی به کار بریم، آن را برسر وسینه دیگران نکوبیم . باشد که روزگاری بیاید که در میدان های شهرمان ، تندیس زرین زرین تاج را گلباران کنیم. به این ترتیب زندگی پر ثمر و افتخار آمیز طاهره به پایان رسید و انسان با ارزشی که مایه افتخار ملت و مملکت خود بود ، به نابودی کشانیده شد . و به تاریخ پر افتخار ایران زمین پیوست . یاد و خاطر او در قلب و دل و جان هر ایرانی نیک پندار و راست کردار تا ابد جاودانه خواهد ماند به یادگار
ارادتمند همیشگی شما، امید - Sofia Refahi سهیلا خانم عزیز وجناب توانگر شما فوق العاده هستید مثل همیشه با وجود شما عزیزان دل وجان همه شاد وخرم هستیم وسوالی بی جواب نخواهند ماند همه راضی وخوشنود خواهند بود با سپاس فراوان از شما عزیزان
- Riyaz Danesh سرکار خانم رفاهی شما حرف دل همه دوستان را بیان کردید جناب توانگر به طور کامل و جامع درباره جناب طاهره صحبت کردند . اجرشان با حضرت بهاء الله . برای نوشتن این مطالب ارزنده زحمت زیادی را متحمل گردیدند .
- Ali Ahmed Mehrban آقا امید جان جانم فدایتان ، با این که قبلا هم چندین بار داستان جناب طاهره را خوانده بودم ، نمیدانم امروز چرا با خواندن کامنت های شما با صدای بلند گریه کردم شنبه میلاد حضرت باب است و چه زمان خوبی شما این مطالب را نوشتید . جانم فدایتان ، خاکسار ، علی احمد
- Shohreh Soltani به به ، سرکار خانم و جناب آقای توانگر بسیار لذت بردم . دست شما درد نکند . چقدر زحمت کشیدید و چقدر جالب و متین و ساده و روان مطالب را بازگو فرمودید
- Vafa Nejati درودی به بلندی کوه پایه های البرز. به ژرفنای دریای خزر و خلیج همیشگی پارس ، به وسعت کویرهای خشک و دشتهای حاصلخیز ایران زمین نثار شما عزیزانم ، بانوسهیلا و امید جان باد . این پست آن چنان زیبا ، و با شکوه و جلال است ، که انسان را به تحیر و شگفتی می اندازد و شیفته و حیران می کند . شیفته بانویی که که با عظمت یک کوه استوار و با لطافت یک طاووس خوش اطوار قد علم کرد تا تفکر و اندیشه مشتی کور دل و بد اندیش را که ۱۴۰۰ سال به جبر مقام و ارزش بانوان ایران را به پسترین رتبه در اجتماع تقلیل داده بودند ، دوباره احیا نماید
چه کلامی و چه سخنی می تواند ارزشهای وجودی او را به تصویر کشد ؟ طاهره را هرگز نمیتوان در قالب کلمات توصیف کرد . واژه ای برای وصف او وجود ندارد . من به عنوان یک مرد ایرانی در مقابل بزرگی , فداکاری و از خود گذشتگی و آزاد منشی این بانوی وارسته سر تعظیم و تکریم فرو می آورم و به روان پاک و طاهرش درود میفرستم .
امید عزیز با کلامی ساده و از دل بر خاسته شرح حال این دردانه تاریخ ایران و جهان را در این پیج نمونه نگاشتید و ما را با این فرخنده بانوی ایرانی آشنا کردید ، با سپاس ازشما و دیگر دوستانی که که در باره او سخن گفتند و اشعار او را برای ما در این مکان گذاشتند . . درود و هزاران درود بر شما عزیزان ، وفا - Gita Rahmani درود بر شما دوستان ، درود بر سهیلا جون ، درود بر امید عزیز ، . درود بر همه عزیزانی که در این پست کامنت های زیبا و آموزنده گذاشتند ، درود بر طاهره بانوی بلند آوازه و آزادی خواه ایرانی ، درود بر همه زنان آزادی خواه ، درود بر زنانی که در ایران خط مشی و راه طاهره را برای رهایی از رژیم سفاک و دژخیمان اسلامی بر گزیده اند
من این پست و همه کامنت ها را با دقت کامل خواندم مخصوصا کامنت های امید جان عزیزم را چندین بار مرور کردم . و هر چه در مورد این بانوی عزیز و افتخار آفرین ایرانی می خوانم بیشتر و بیشتر به او دلبستگی پیدا می کنم . آرمان و عقاید مذهبی او را که به کنار بگذاریم چون همان طور که تارا جان گفت ، مساله ای است کاملا شخصی . من باید به جرات به گویم این بانو در جهان منحصر به فرد است و من نمی توانم مانند او را بیابم . اگر شما عزیزان زنی مانند طاهره را می شناسید ، ممنون میشوم که نام او را در این صفحه بیاورید
طاهره می توانست به پیشنهاد شاه پاسخ مثبت دهد و خود را از مرگ حتمی نجات دهد . چه نیرویی او را از این کار باز داشت ؟ من همیشه می پنداشتم هر انسانی قیمتی دارد و هر انسانی قابل خریداری است ، با خواندن صحبت های امید جان فهمیدم کسانی هم هستند که با نیرویی مافوق بشری می توانند در راه درست مرگ را به همسری شاه ترجیح دهند
دوستدار شما و قربان همگی ، گیتا - Ehsan Tabari گیتا جان ، با این درود ، درود گفتن شما من به یاد صحنه تظاهرات ایرانیان عزیزو شعار دان های آن ها در خارج از کشور افتادم که البته بیش از ۳۰ سال است ما همین شعار ها را می شنویم و اتفاقی هم نمی افتد ، فدا
- Nasim Afshar امید جان من ازشما بسیار سپاسگزارم که با وقت محدودی که دارید چنین دقیق ومفصل و جالب و شیرین جواب ما را در این پیج دادید . من از روشی که در پیش گرفتید تا با ساده و روان نویسی جوانان ما هم بتوانند مطالب را درک کنند بسیار خوشنود و راضی هستم ، گیتا جان دختر عزیزم ، من با یک صحبت شما اصلا موافق نیستم ، " طاهره می توانست به پیشنهاد شاه پاسخ مثبت دهد و خود را از مرگ حتمی نجات دهد . چه نیرویی او را از این کار باز داشت ؟ من همیشه می پنداشتم هر انسانی قیمتی دارد و هر انسانی قابل خریداری است " آخر عزیزم همسری مردی مانند ناصر الدین شاه خود نوعی به سوی خودکشی تدریجی رفتن بود و افتخاری نداشت . او مردی بسیار هوس باز بود که هویت تمایلات جنسی او بسیار مشکوک بود ، کسی که با پسر بچه ای به نام ملیجک زندگی کند و زنان مورد علاقه او باید حتما ریش و سیبیل داشته باشند ، به نظر من مردن از زندگی در حرم سرای چنین شاهی بسیار دل پذیر تر است .
امید جان به نظر من باب اگر پیغمبر نبود یک انسان استثنایی و انقلابی زمان خود بود که اگر به همان ترتیب پیش میرفت ما اکنون مولا و آخوند در مملکت خود نداشتیم . نسیم - Dara Iman سهیلا خانم و امید خان عزیز ، من نمیدانم با چه زبانی و با چه کلامی از شما تشکر کنم که به این زیبایی و در کمال سادگی و صمیمیت این بانویی را که کلام از وصف او عاجز و واژه ها برای تمجید او نارسا هستند به ما شناساندید . با خواندن هر قسمت از زندگی این بانو قلبم به طپش افتاد و روحم به پرواز در آمد
من هیچ وقت از بیان احساس تا به امروز عاجز و ناتوان نبودم فقط می توانم از صمیم قلب و با احترام و افتخار بگویم " سپاسگزارم " . دارا - Guity Marzban سهیلا جون دوست بسیار عزیزم و امید جان ، درود بر شما ، این پست خیلی به دل من نشست. یکی از دلایلی که من از این پست بسیار لذت بردم این بود که طاهره مقام والای زن را به جهانیان نشان داد . ۱۴۰۰ سال است که زنان در ایران از حقوق برابر مرد برخوردار نیستند ، غیر از مدت کوتاهی در رژیم گذاشته که باز ان هم به طور کامل نبود . و در چنان فضایی زنی مانند طاهره بلند شود و حق طلبی کند ؟ برای من بسیار تحسین برانگیز است . البته زنان دیگری بوده و هستند که مبارزه می کنند ، ولی هیچ کدام از آنها غیرت و شجاعت طاهره را نداشته اند که بی حجاب در میان مردان متعصب مسلمان ظاهر شوند
شما گفتید درجایی طاهره بی حجاب ظاهر شد که ۸۲ نفر بودند ، سوال من این است که عکس العمل زنانی که در ان جمع بودند چه بود ؟ آیا آن هم به تبعیت از طاهره حجاب خود را برداشتند ؟ من باز هم از شما عزیزان بابت این پست بسیار زیبا و غرور آفرین برای هر زن ایرانی تشکر می کنم ، قربان همه دوستان ، گیتی - Mahshid Mahrami Abizadeh سهیلا جان به شما تبریک میگویم برای تهیه این پست فوق العاده زیبا و ارزشمند و سپاسگذارم از اینهمه لطف و محبت شما دوست مهربانم.
- Soheila Tavangar (سخن آشنا ) گیتی جان عزیزم در اجتماع بدشت همه جمعیت مرد بودند و طاهره تنها زنی بود که بی حجاب وارد مجلس شد
- Bijan Yeganeh خانمی بنام قانته که خدمتکار و در چادر مختصّ به جناب طاهره بود در بدشت حضور داشت ولکن در گردهمائی ها شرکت نداشت. با پوزش از جسارت.
- Gole Sorkh ديگر بانوى بلند آوازه و شجاع ايرانى كه در هزارتوى كتب تاريخ مخفى نگاه داشته شده است مريم فيروز است.
No comments:
Post a Comment