Tuesday, May 4, 2021

تصویر طاهره قرة العین و زندگینامه او در تذکرة الوفاء

 طاهره قرة العین


جناب طاهره – تذكرة الوفاء - اثر حضرت عبدالبهاء
هو اللّه )

و از جمله نساء طاهرات و آيات باهرات قبسه نار محبّت اللّه و سراج موهبت اللّه جناب طاهره است * اسم مبارکش امّ سلمه بود صبيّهء حاجی ملّا صالح مجتهد قزوينی برادر زاده ملّا تقی امام جمعه قزوين و اقتران بملّا محمّد پسر حاجی ملّا تقی نمودند و سه اولاد از ايشان تولّد يافت دو اولاد ذکور و يک دختر ولی هر سه محروم از موهبت

*مادر

خلاصه در سنّ طفوليت پدر معلّمی تعيين نمود و بتحصيل علوم و فنون پرداختند و در علوم ادبی نهايت مهارت يافتند بدرجه ئی که والدشان افسوس ميخورد که اگر اين دختر پسر بود خاندان مرا روشن مينمود و جانشين من ميگشت *

روزی جناب طاهره بخانهء پسر خاله ملّا جواد مهمان گشتند در کتابخانه ملّا جواد جزوه ئی از تأليفات حضرت شيخ احمد احسائی يافت جناب طاهره بيانات را بسيار پسنديد و خواست که با خود بخانه برد ولی ملّا جواد استيحاش مينمايد که پدر شما حاجی ملّا صالح دشمن نورين نيّرين شيخ احمد و آقا سيّد کاظم است اگر استشمام نمايد که نفحه ئی از گلشن معانی و رسائل آن دو بزرگوار بمشام شما رسيده قصد جان من نمايد و شما را نيز مغضوب نمايد * در جواب جناب طاهره ميگويد که من مدّتی بود تشنه اين جام بودم و طالب اين معانی و بيانات شما از اينگونه تأليف هر چه داريد بدهيد و لو پدر متغيّر گردد لهذا ملّا جواد تأليف حضرت شيخ و حضرت سيّد را از برای او ميفرستد *

شبی جناب طاهره در کتابخانه نزد پدر رفته و از مطالب و مسائل شيخ مرحوم صحبت ميدارد * بمجرّد احساس که دختر از مطالب شيخ با خبر است زبان شتم ميگشايد که ميرزا جواد ترا گمراه نموده * در جواب ميگويد که من از تأليف شيخ مرحوم اين عالم ربّانی معانی نامتناهی استنباط نمودم و جميع مضامين مستند بروايات از ائمّه اطهار است شما خود را عالم ربّانی ميناميد و همچنين عموی محترم خود را فاضل و مظهر تقوای الهی ميدانيد و حال آنکه اثری از آن صفات مشهود نه *

باری، مدّتی با پدر در مسائل قيامت و حشر و نشر و بعث و معراج و وعيد و وعود و ظهور حضرت موعود مباحثه مينمود ولی پدر از عدم برهان بسبّ و لعن ميپرداخت * تا آنکه شبی جناب طاهره در اثبات مدّعای خويش حديثی از حضرت جعفر صادق عليه السّلام روايت نمود چون حديث برهان مدّعای او بود پدر بسخريّه و استهزا پرداخت * گفت ای پدر اين بيان جعفر صادق عليه السّلام است، چگونه شما استيحاش نموديد و سخريّه مينمائيد؟ من بعد ديگر با پدر مذاکره و مجادله ننمود خفيًّا بحضرت سيّد مرحوم مکاتبه ميکرد و در حلّ مسائل معضلهء الهيّه مخابره مينمود * اين بود که سيّد مرحوم لقب قرّة العين باو دادند و فرمودند بحقيقت مسائل شيخ مرحوم قرّة العين پی برده * و امّا لقب طاهره اوّل در بدشت واقع گشت و حضرت اعلی اين لقب را تصويب و تصديق نمودند و در الواح مرقوم گشت *

باری، جناب طاهره بجوش و خروش آمد و بجهت تشرّف بحضور حاجی سيّد کاظم رشتی توجّه بکربلا نمود ولی قبل از وصول بده روز پيش حضرت سيّد صعود بملأ اعلی نمود لهذا ملاقات تحقّق نيافت * امّا حضرت سيّد مرحوم پيش از عروج تلامذهء خويش را بشارت بظهور موعود ميدادند و ميفرمودند برويد و آقای خويش را تحرّی نمائيد. از اجلّه تلامذهء ايشان رفتند و در مسجد کوفه معتکف گشتند و برياضت مشغول شدند و بعضی در کربلا مترصّد بودند *

از جمله جناب طاهره روز بصيام و رياضات و شب بتهجّد و مناجات مشغول بود * تا آنکه شبی در وقت سحر سر ببالين نهاده از اينجهان بيخبر شد و رؤيای صادقه ديد * در رؤيا ملاحظه نمود که سيّد جوانی عمامه سبز بر سر و عبای سياه در بر دارد پای مبارکش از زمين مرتفع است در اوج هوا ايستاده و نماز ميگذارد در قنوت آياتی تلاوت مينمايد * جناب طاهره يک آيه از آن آيات را حفظ مينمايد و در کتابچه خويش مينگارد * چون حضرت اعلی ظهور فرمودند و نخستين کتاب احسن القصص منتشر شد روزی در جزوه احسن القصص جناب طاهره ملاحظه مينمود آن آيه محفوظه را آنجا يافت فورًا بشکرانه پرداخت و بسجود افتاد و يقين نمود که اين ظهور حقّ است *

باری، اين بشارت در کربلا بايشان رسيد مشغول تبليغ شدند و احسن القصص را ترجمه و تفسير مينمودند و بتأليف فارسی و عربی ميپرداختند و اشعار و غزليّاتی انشا مينمودند و در نهايت خضوع و خشوع بعبادات ميپرداختند حتّی از مستحبّات چيزی فرو نميگذاشتند * چون اين خبر بعلماء سوء در کربلا وصول يافت که اين زن ناس را بامر جديد دعوت مينمايد و در جمعی سرايت نموده علماء بحکومت شکايت نمودند * مختصر اينست که اين شکايت منتهی بآن شد که تعرّضات شديده مجری گشت و بشکرانه آن مصائب و بلايا پرداختند * حکومت چون بجستجو پرداخت اوّل گمان نمودند که جناب شمس الضّحی جناب طاهره است تعرّض باو نمودند * ولی چون عوانان مطّلع شدند که جناب طاهره را گرفته‌اند لذا شمس الضّحی را رها نمودند زيرا جناب طاهره بجهت حکومت پيام فرستاد که من حاضرم شما ديگری را تعرّض ننمائيد *حکومت خانه ايشانرا در تحت ترصّد گرفت و ببغداد نوشت تا دستور العمل دهند که چه نوع معامله گردد مستحفظين سه ماه اطراف خانه را احاطه نمودند و بکلّی مراوده را قطع کردند * چون از برای حکومت جواب از بغداد تأخير افتاد جناب طاهره بحکومت مراجعت نمودند که چون خبری از بغداد و اسلامبول نرسيده ما خود ببغداد ميرويم و منتظر جواب اسلامبول ميگرديم * حکومت اجازه داد جناب طاهره با شمس الضّحی و ورقة الفردوس همشيرهء جناب باب الباب و والده ورقة الفردوس عازم بغداد شدند در بغداد در خانه جناب آقا شيخ محمّد والد جليل آقا محمّد مصطفی شرف نزول فرمودند * چون مراودهء ناس تکثّر يافت منزل را تغيير دادند و شب و روز بتبليغ پرداختند و مراوده و معاشرت با اهالی بغداد مينمودند * لهذا در بغداد شهرت يافتند و ولوله در شهر افتاد و جناب طاهره با علمای کاظمين مخابره مينمودند و اتمام حجّت ميکردند هر يک حاضر ميشد براهين قاطعه اقامه مينمودند * عاقبت بعلمای شيعه خبر فرستادند که اگر قانع باين براهين قاطعه نيستيد با شما مباهله مينمايم فزع و جزع از علماء برخاست حکومت مجبور بر آن گرديد که ايشانرا با نساء ديگر بخانه مفتی بغداد ابن آلوسی فرستاد سه ماه در خانهء مفتی بودند و منتظر امر و خبر از اسلامبول ابن آلوسی بمباحثات علميّه ميپرداخت و سؤال و جواب ميکرد و اظهار استيحاش نمينمود *

روزی ابن آلوسی حکايت رؤيائی از خويش نمود و خواهش تعبير کرد گفت در عالم رؤيا ديدم که علمای شيعه در ضريح مطهّر سيّد الشّهداء وارد گشتند و ضريح را برداشتند و قبر منوّر را نبش نمودند جسد مطهّر نمودار شد خواستند هيکل مبارک را بردارند من خود را بر جسد منوّر انداختم ممانعت نمودم * جناب طاهره گفتند تعبير خواب اينست که شما مرا از دست علمای شيعه رهائی ميدهيد * ابن آلوسی گفت من نيز چنين تعبير نمودم * و ابن آلوسی چون جناب طاهره را مطّلع بر مسائل علميّه و شواهد تفسيريّه ديد اغلب اوقات به سؤال و جواب ميپرداخت و از حشر و نشر و ميزان و صراط و مسائل ديگر مذاکره مينمود و استيحاش نميکرد * ولی شبی پدر ابن آلوسی بخانه پسر آمد با جناب طاهره ملاقات نمود بدون تأمّل و سؤال بسبّ و لعن پرداخت و بشتم و طعن زبان بگشاد و شرم و خجلت نداشت * ابن آلوسی بخجلت افتاد و زبان بمعذرت گشاد و گفت که جواب از اسلامبول آمد پادشاه شما را امر به رهائی کردند ولی بشرط آنکه در ممالک عثمانی نمانيد لهذا فردا برويد و تهيّهء اسباب سفر بنمائيد و بخارج مملکت بشتابيد * لهذا جناب طاهره با نساء ديگر از خانه مفتی برون آمدند و تهيّهء اسباب سفر کردند و از بغداد برون آمدند * وقت برون آمدن از بغداد جمعی از احبّای عرب مسلّح پياده همراه گشتند از جمله جناب شيخ سلطان و جناب شيخ محمّد و سليل جليلشان آقا محمّد مصطفی و شيخ صالح اين چند نفر سوار بودند و جميع مصارفات را جناب شيخ متحمّل بودند تا وارد

کرمانشاه شدند نساء در خانه ئی و رجال در خانه ديگر منزل نمودند و اهل شهر متمادياً حاضر ميشدند و از مطالب جديده اطّلاع می يافتند * در کرمانشاه نيز علماء بهيجان آمدند و حکم باخراج نمودند *

لهذا کدخدای محلّه با جمعی هجوم بخانه نمودند و آنچه را که موجود بود تالان و تاراج نمودند و در کجاوه بدون روپوش نشاندند و از شهر براندند تا آنکه بصحرائی رسيدند اسيرانرا پياده نمودند و مکاريها حيوانات خود را برداشته بشهر عودت کردند * اين اسرا بدون زاد و راحله در آن بيابان بی‌سر و سامان شدند *

جناب طاهره نامه ئی بامير کشور نوشت که ای حاکم عادل ما ميهمان شما بوديم، آيا بميهمان چنين رفتار سزاوار است؟ چون نامه را بحاکم کرمانشاه رسانيدند حاکم گفت من از اين ستم و جفا خبری ندارم اين فتنه را علماء بر پا نموده‌اند و حکم قطعی داد که کدخدا اسبابی را که يغما شده اعاده نمايد کدخدا اسباب منهوبه را برده تسليم داد و مکاريها از شهر آمده سوار شدند و روانه گشتند و بهمدان رسيدند و در آن شهر بايشان بسيار خوش گذشت و اجلّهء نساء شهر حتّی شاهزادگان نزد جناب طاهره می آمدند و استقاضه از بيانات ايشان مينمودند * در همدان جمعی از همراهان را مرخّص ببغداد نمودند و بعضی را بقزوين همراه آوردند از آن جمله شمس الضّحی و شيخ صالح را * سوارانی در بين راه از منسوبان جناب طاهره از قزوين رسيدند و خواستند او را تنها بخانه ببرند جناب طاهره قبول ننمودند که اينها با منند *

باری، باين ترتيب بقزوين وارد شدند جناب طاهره بخانه پدر رفتند و اعراب که همراه بودند در کاروانسرا محلّی گزيدند * و جناب طاهره از خانه پدر بخانه برادر شتافتند و با نساء اعيان ملاقات مينمودند * تا آنکه قتل ملّا تقی وقوع يافت جميع بابيان قزوين را گرفته چند نفر را بطهران فرستادند و از طهران رجوع بقزوين دادند و شهيد کردند * و سبب قتل حاجی ملّا تقی اين شد که آن ظالم جهول روزی بر فراز منبر زبان بطعن و لعن بشيخ جليل اکبر گشود يعنی حضرت شيخ احمد احسائی ولی با نهايت بيحيائی که او آتش اين فتنه بر افروخت و جهانی را بزحمت و آزمايش انداخت بصوت جَهوَريّ شتائم بسيار رکيکه بر زبان راند * شخصی از اهل شيراز از مبتدئين حاضر مجلس بود تحمّل طعن و لعن شيخ ننمود شبانه بمسجد رفت و نيزکی در دهن ملّا تقی مذکور زد و خود فرار کرد * صبحی احبّا را گرفتند و نهايت شکنجه و زجر مجری داشتند ولی کلّ مظلوم و بيخبر تحقيقی نيز در ميان نبود * آنچه گفتند ما از اين واقعه بيخبريم پذيرفته نشد * بعد از چند روز شخص قاتل بپای خود نزد حکومت حاضر شد و گفت من قاتلم و سبب قتل شتم و لعن بر شيخ احمد احسائی مرحوم حال خود را تسليم ميکنم تا اين بيگناهان رهائی يابند او را نيز گرفتند و اسير کند و زنجير شد و با ديگران در زير سلاسل و اغلال روانه طهران نمودند *

در طهران ملاحظه کرد که با وجود اقرار و اعتراف ديگران رهائی نيافتند شبانه از زندان فرار نمود و بخانهء دردانه صدف محبّت اللّه و گوهر يگانهء درج وفا و کوکب درخشندهء برج فدا حضرت رضا خان پسر مير آخور محمّد شاه محمّد خان وارد گشت و در آنجا بعد از چند روز اقامت خفيًّا فرارًا با رضا خان همعنان بقلعه مازندران شتافتند * از طرف محمّد خان سوارانی چند بهر طرف بتاختند و آنچه جستجو نمودند نيافتند * آن دو سوار بقلعه طبرسی وارد و جام شهادت کبری نوشيدند * امّا احبّای ديگر که در طهران در زندان بودند چند نفر آنان را بقزوين فرستادند و شهيد نمودند *

روزی صاحب ديوان ميرزا شفيع شخص قاتل را احضار نمود گفت ای جناب شما يا اهل طريقتيد يا اهل شريعت اگر متمسّک بشريعتيد، چرا چنين مجتهد پر فضيلت را چنين زخمی بدهان زديد؟ و اگر اهل طريقتيد از شروط طريقت عدم اذيّت است، پس چگونه بقتل عالم پر حميّت پرداختيد؟ در جواب گفت: جناب صاحب ديوان يک حقيقتی نيز داريم بنده بحقيقت جزای عمل او را دادم *

باری، اين وقايع پيش از ظهور و وضوح حقيقت امر رخ داد زيرا کسی نميدانست که ظهور حضرت اعلی روحی له الفدا منتهی بظهور جمال مبارک گردد و اساس انتقام از بنيان برافتد و إِن تُقتلوا خير من أَن تَقتلوا اساس شريعت اللّه گردد بنياد نزاع و جدال بر افتد و بنيان حرب و قتال ويران گردد در آن اوقات چنين وقايع رخ ميداد * ولی الحمد للّه بظهور جمال مبارک چنان نور صلح و سلام درخشيد و مظلوميّت کبری بميان آمد که در يزد رجال و نساء و اطفال هدف تير و عرضه شمشير گشتند سروران و علماء سوء و پيروان بالاتّفاق هجوم بر مظلومان نمودند و بسفک دماء ستمديدگان پرداختند حتّی مخدّرات را شرحه شرحه نمودند و يتيمان ستمديده را بخنجر جفا حنجر بريدند تنهای پاره پاره را آتش زدند * با وجود اين نفسی از احبّای الهی دست نگشاد بلکه بعضی از شهيدان دشت بلا و همعنان شهدای کربلا چون قاتل را بسيف شاهر مهاجم ديد نبات در دهن او گذاشت و گفت با مذاق شيرين بقتل اين مسکين پرداز زيرا اين مقام فداست و اين شهادت کبری و مرا آرزوی بی منتهی *

باری، بر سر مطلب رويم، جناب طاهره در قزوين بعد از قتل عموی بيدين در نهايت سختی افتاد محزون و مسجون و از وقايع مؤلمه دلخون بود و از هر طرف نگهبان و عوانان و فرّاشان و چاووشان مواظب بودند * او در اين حالت بود که جمال مبارک از طهران آقا هادی قزوينی زوج خاتون جان مشهور را فرستادند جناب طاهره را بحسن تدبير از آن دار و گير رهانيده شبانه بطهران رسانيدند وارد بسرای مبارک گشتند و در بالا خانه منزل نمودند * خبر بطهران رسيد حکومت در نهايت جستجو بود و در هر کوی گفتگو با وجود اين در خانه متّصلا ياران می آمدند جناب طاهره در پس پرده بودند با آنان صحبت ميکردند *

روزی جناب آقا سيّد يحيای وحيد شخص فريد روح المقرّبين له الفدا حاضر شدند و در بيرون نشسته جناب طاهره ورای پرده نشسته و من طفل بودم و در دامن او نشسته بودم * جناب وحيد آيات و احاديثی نظير درّ فريد از دهان می افشاند آيات و احاديث بسيار در اثبات اين امر روايت فرمود * بغتة طاهره بهيجان آمد گفت يا يحيی فأت بعمل إِن کنت ذا علم رشيد، حالا وقت نقل روايات نيست وقت آيات بيّناتست وقت استقامت است وقت هتک استار اوهام است وقت اعلاء کلمة اللّه است وقت جانفشانی در سبيل اللّه است عمل لازم است عمل * باری، جمال مبارک طاهره را با تهيّه و تدارک مفصّل از خدم و حشم ببدشت فرستادند بعد از چند روز رکاب مبارک نيز به آن سمت حرکت نمود * در بدشت ميدانی در وسط آب روان از يمين و يسار و خلف سه باغ غبطه روضه جنان * در باغی جناب قدّوس روح المقرّبين له الفداء مخفيّاً منزل داشتند و در باغی ديگر جناب طاهره مأوی داشتند و در باغی ديگر جمال مبارک در خيمه و خرگاه تشريف داشتند و در بين ميدان واقع در وسط احبّا خيمه زده بودند * در شبها جمال مبارک و جناب قدّوس و طاهره ملاقات مينمودند * هنوز قائميّت حضرت اعلی اعلان نشده بود جمال مبارک با جناب قدّوس قرار بر اعلان ظهور کلّی و فسخ و نسخ شرايع دادند * بعد روزی جمال مبارک را حکمةً نقاهتی عارض يعنی نقاهت عين حکمت بود * جناب قدّوس بغتةً واضح و آشکار از باغ بيرون آمدند و بخيمهء مبارک شتافتند * طاهره خبر فرستاد که چون جمال مبارک نقاهت دارند رجا دارم باين باغ تشريف بياورند * در جواب فرمودند اين باغ بهتر است شما حاضر شويد * طاهره بی‌پرده از باغ برون آمد بخيمه مبارک شتافت ولی فرياد کنان اين نقره ناقور است اين نفخه صور است، اعلان ظهور کلّی شد جميع حاضرين پريشان شدند که چگونه نسخ شرايع شد و اين زن چگونه بی‌پرده برون آمد * بعد جمال مبارک فرمودند سوره واقعه را بخوانيد * قاری سوره اذا وقعت الواقعه را تلاوت نمود اعلان دوره جديد شد و ظهور قيامت کبری گرديد * ولی جميع اصحاب اوّل همه فرار کردند بعضی بکلّی منصرف شدند و بعضی در شکّ و شبهه افتادند بعضی بعد از تردّد دو باره بحضور آمدند * باری، بدشت بهم خورد ولی اعلان ظهور کلّی گشت بعد جناب قدّوس بقلعه طبرسی شتافتند و جمال مبارک با تهيّه و تدارک مکمّل سفر نيالا فرمودند تا از آنجا شبانه باردو بزنند و داخل قلعه طبرسی شوند * اين بود که ميرزا تقی حاکم آمل باخبر شد و با هفتصد تفنگچی به نيالا رسيد شبانه محاصره کرد و جمال مبارک را با يازده سوار بآمل رجوع داد و آن بلايا و مصائب که از پيش ذکر شد رخ داد *

امّا طاهره بعد از پريشانی بدشت گير کرد او را در تحت نگهبانی عوانان بطهران فرستادند و در طهران در خانهء محمود خان کلانتر مسجون شد ولی مشتعل بود منجذب بود ابدًا سکون و قرار نداشت * زنان شهر ببهانه ميرفتند و استماع کلام و بيان او مينمودند * از قضای اتّفاق در خانهء کلانتر جشنی واقع گشت و بزمی آراسته شد سور پسر کلانتر بر پا گشت زنهای محترمهء شهر از شاهزادگان و نساء وزراء و بزرگان بدعوت حاضر ميشدند * بزم مزيّن جشن مکمّل بود ساز و آواز چنگ و چغانه و ترانه روز و شبانه مستمع بود ولی طاهره بصحبت پرداخت چنان زنانرا جذب نمود که تار و طنبور را گذاشتند و عيش و طرب را فراموش نمودند در پيرامون او جمع شده گوش بکلام شيرين او ميدادند * بر اينحالت مظلوم و مسجون ماند تا آنکه حکايت شاه واقع شد فرمان بقتل او صادر بعنوان خانهء صدر اعظم او را از خانهء کلانتر برون آوردند دست و روی بشست و لباس در نهايت تزيين بپوشيد عطر و گلاب استعمال نمود و از خانه برون آمد * او را بباغی بردند مير غضبان در قتلش ترديد و ابا نمودند غلامی سياه يافتند در حال مستی آن سياه رو سياه دل سياه خو دستمالی در فم مبارکش فرو برد و مخنوق نمود بعد جسد مطهّرش را در آن باغ بچاهی انداختند و خاک و سنگ روی آن ريختند * ولی او بنهايت بشاشت و غايت مسرّت مستبشر ببشارات کبری متوجّه بملکوت اعلی جان فدا فرمود * عليها التّحيّة و الثّناء و طابت تربتها بطبقات نور نزلت من السّماء *

 

 



Saturday, January 26, 2013

طاهره قرة العين و مقام تنزيه و عظمت و شكوه او



 طاهره قرة العين و مقام تنزيه و عظمت و شكوه او

 از سایت نقطه نظر
 http://www.noghtenazar.org/node/869
 نگارش:
ملاحت سرافرا
ز

(02.11.88) (22.01.2010)



 وقتي نگارنده اين سطور در اينترنت به این آدرس بر خورد نمود ه، و مطالبي در باب اهانات و هتك حرمت بزرگترين و مقدسترين
 بانوي عالم را ملاحظه نمود مصمم شد به مفتريات و افكار باطله آنان پاسخي ندهد. زيرا آنان بر اساس روش صحيح تحقيق علمي و تاريخي پژوهش ننمود ه اند تا مطالب مطروحه شان مورد بحث و بررسي و نقد قرار گيرد.
لذا، سعي نمود براي تنوير افكار خوانندگاني كه مايلند حقايق حيات اين بانو را از منشاءاش جويا شوند ، باختصار مطالبي مستند از اثار مورخين بهايي و غير بهايي در وصف عظمت مقام و شان كبريائي يكي از بزرگترين و مقدسترين بانوي بي نظير عالم، طاهره زكيه بياورد. و براي آگاهي بيشتر، توجه متحريان حقيقت را به مطالعه كتب تاريخيه موثق و مستند بهائي و آثار تحقيقي مولفان بي طرف و بيغرض غير بهايي راجع به مقام حضرت طاهره معطوف بدارد.
همواره فكر نو و انديشه نو سبب تلاطم افكار قديمي و سنتي ميگردد و بسته به ميزان و شدت ظهور آن انديشه، شدت تلاطم در درياي افكار قديم نيز تغيير مي يابد. بقول هانري هاينه : " آنجا كه روح بزرگ تجلي پيدا كرد، تبديل به قتلگاه شد. " و تاريخ اديان نيكوترين شاهد بر صدق اين گفتار است ، چه هر وقت از مصدر امر الهي شمس جديد الهي طالع ميشد، خفاشان تاريكي تعصب و تجاهل به سب و انكار و دشنام شمس معنوي الهي و انوار حقايق حيات بخش تمدن انساني مي پرداختند.
هنوز آه هاي سوزناك نوح نبي از جهالت قوم خويش ، قلب پر درد ابراهيم پيامبر، روح محزون موسي، غم جانكاه مريم مقدس و عيسي مسيح و مصائب بيشمار حضرت محمد (ص) از دست قوم عنود و جهول و نادان از خاطر ما فرزندان تاريخ نرفته و نخواهد رفت . كه هر وقت رسولي براي نجات و رهايي و آسايش حقيقي مردم عصر و زمان خويش از سوي خداوند يكتا مبعوث و ظاهر مي شد، دچار تعب و سختي و لعن و طعن و تهمت و افترا ء از حاكمان جاهل و ظالم و علماي به ظاهر ديندار و خدا پرست ميشدند. و در اين زمان ، تقريبا 166 سال پيش با دو ظهور پي در پي الهي، يعني ظهور حضرت باب اعظم و حضرت بها الله كه طبق اسناد موثق كتب مقدسه و احاديث اولياي الهي بشارت داده شده، نيز، خود و مومنان و مقدسين منجذب بامر الهي شان از گزند همان تهمتها و افترائات در امان نبوده اند.
طاهره نيز بعنوان يكي از مومنين اوليه ديانت بابي در جامعه عصر آنروز كه اصلا براي زن و مقام زن ارزش و بهايي قائل نبوده اند، شديدا آماج اهانت و تهمت بي حد و حساب واقع شد. چه هر نوع انديشه آزداي خواهي و مترقي و احراز حقوق مقام والاي زن در جامعه آن زمان كه مشحون ازفضاي مرد سالارانه و مستبدانه بود، در ايران بشدت سركوب و منكوب ميشد، حال چه رسد به اينكه آن بانوي بي نظير ضمن ارائه آن افكار روشن طلبانه و مترقيانه ، براي اعلان حقانيت ظهور جديد الهي در قرن نوزدهم قيام و اقدامات مجدانه و منجذبانه نمود.
طاهره در سال ١٢٣٣ هجرى قمرى (١٨١٧ ميلادى) در قزوين در يك خانواده مشهور و فاضل و عالم شيعه اسلامي تولّد يافت. (اين سال هرگز در تاريخ جهان فراموش نمى شود زيرا تولّد حضرت بهاءالله در آن واقع شده است)
طاهره خيلی زود، شايد در هفت ماهگى زبان باز کرد و راه رفتن آغاز نمود. از آغاز حيات ثابت نمود که خداوند او را براى جنبش و ايراد سخن آفريده است. کودکى شيرين زبان بود و از همان دوران در هوشيارى و آگاهى همگان را حيران مينمود.(1)
طاهره در آغوش گرم مادرش " آمنه " پرورش يافت. نام اصلی طاهره فاطمه بود نامى که پدرش (ملاّمحمّدصالح) به وى داده بود. ولکن هم پدر و هم بستگان ديگر بپاس احترام به فاطمه خانم مادر بزرگش از تکرار نام فاطمه احتراز داشتند و او را در خانه امّ‌سلمه ميخواندند.طاهره در ميان اعضاء خاندان و نزديکان خويش به زريّن تاج و زکيّه نيز ملقّب بود.
هوش و استعداد بى‌نظير طاهره پدرش، حاج محمّدصالح، را بر آن داشت که در همان آغاز خردسالی وى را تحت تعليم معلّم خصوصى ورزيده و آگاهى قرار دهد و خود نيز در تعليم مسائل و مباحث معارف زمان به وى کوشش نمايد. (2)
طاهره پس از چند سال تحصيل و تلمّذ نزد پدر و عموى خويش در معارف دينى و ادبى بحدّى از مهارت رسيد که پدرش با افسوس ميگفت "اگر اين دختر پسر بود خاندان مرا روشن مينمود و جانشين من ميگشت."
از همان آغاز نوجوانى در محافل نسوان بر صدر مى نشست و به پيچيده ترين پرسش‌هاى آنان پاسخ کوبنده ميداد و در جمعِ رجالِ خاندانِ خويش نيز حلّ مشکلات دينيّه مينمود. اين بود که به پيشنهاد برخى از اعضاء خاندان برغانى و تقاضاى گروهى از نسوان آگاه شهر قزوين در بخش زنانه دانشگاه اسلامى شهر( مدرسه صالحيًه) بتدريس معارف دينى و ادبى پرداخت. بدين سبب و بعلّت اخلاق ملکوتى که داشت طاهره بى‌نهايت مورد احترام پدر، بستگان و مردم شهر بود. (3)
مورخين بهايي و غير بهايي در انزمان شهادت داد ه اند : فصاحت کلام جناب طاهره و احاطه بى‌نظير او بر معارف الهيّه و محکوميّت علماى اديان خصوصاً شيعى و سنّى بغداد و اصولاً عراق سبب گشت که آنان در نهايت حسادت و عناد به ‌پخش شايعات بى‌بنياد پردازند و آن جناب را در انظار عموم شخصى بى قيد و لامذهب قلمداد نمايند. عمده بهانه مخالفان اين بود که طاهره بى‌پرده در ميان مردان ظاهر ميشود. و در اين خصوص يكي از مورخين و انديشمندان غير بهايي به حقايق اين فشارها و تهمتها كه از مغرضان بي انصاف و مرتجعان پر اعتساف به جناب طاهره وارد ميگشت ، به صراحت اشاره و عظمت مقام طاهره را نيز تشريح نمود :
" طاهره به دليل پيروى ازمكتبى، در زمان خود نو، و مقابله با اسلام سنتى، مورد غضب بيشتر تاريخ نويسان گوش بفرمان قرار داشت و همانند پيش كسوتان خود مورد غضب شاه و شيخ نيز بود. اما در لابلاى نوشته هاى اغلب غرض آميز تاريخ نگاران حكام مرتجع و خرافاتى، مى توان بمطالبى دست يافت كه گوياى شخصيت استثنائى و مردمى طاهره و زنانى نظير او باشد. طاهره در عنفوان نو جوانى با علوم دينى و سنت شيعه در مكتب پدر آشنائى يافت و با مكاتباتى كه با دانشمندان اسلامى در كربلا و بغداد نظير سيد كاظم رشتى داشت، بزودى قريحه و نبوغ اين دختر جوان مورد توجه عالمان دين قرار گرفت. در نتيجه اين مكاتبات و آشنائى با سيد كاظم رشتى، او شيفته مكتب شيخيه شد و بار سفر عراق را بست و دو پسر و يك دختر خودرا به شوهرش سپرد و همراه تنى چند از اعضاى خانواده از جمله مرضيه خواهرش براى ديدار با سيد كاظم رشتى بسوى كربلا رهسپار شد.
در باره تسلط او بر علم و دانش فلسفى و ادبى و مذهبى گفته اند: كه بويژه در زمينه فقه و اصول و كلام و ادبيات عرب كم نظير بوده است. از برادرش عبدالوهاب قزوينى كه يكى از دانشمندان زمان خود بوده، نقل قول مى كنند كه گفته است: "در حضور طاهره جرات تكلم نداشتيم. به حدى معلومات وى همه را مرعوب ساخته بود، هنگاميكه در مسائل مورد بحث گفتگو مى كرديم چنان آنرا واضح و روشن براى ما مدلل مى ساخت كه فورا همه سرافكنده و خجلت زده از اطاق بيرون مى رفتيم".(4) در عراق به مبلغان مكتب شيخيه گرويد و ديرى نپائيد كه سردمداران و صاحبنظران مذهب حاكم را به چالش و بحث فلسفى طلبيد. چون آنان از عهده بحث با طاهره بر نيآمدند، يا به او گرويدند و يا تكفيرش كردند و تحت پيگردش قرار دادند. چون نامى ترين عالمان بغداد به مكتبش گرويدند، لذا حاكمان قادر به دربند كردنش نبودند. پس اورا به ايران برگرداندند.
در ايران طاهره بجنبش در آن زمان مترقى و مردمى سيد علي محمد باب پيوست. او اولين زن در تاريخ ايران بود كه در برابر بيش از پنجهزار مرد در دشت بدشت در هفت كيلومترى شاهرود امروزى با چهره باز و بدون حجاب سخنرانى نمود. همين سخنرانى جسورانه و بياناتى در نفى مكتب خرافات بود كه سرش را به پاى چوبه دار برد. در حقيقت طاهره از نخستين زنان مبارزى بود كه براى كسب حقوق و آزادى قشر خود ازيوغ حجاب به پا خاست. بنا بر اين مى توان اورا از بانيان لغو حجاب دانست.
طاهره ضمن اينكه از نظر علمى سرآمد عالمان زمان خود بود، از نظر حسن جمال يكى از زيباترين زنان ايران آن زمان محسوب مى شد، تا جائى كه ناصر الدين شاه با آگاهى يافتن از حسن جمال و قريحه تواناى او بر آن شد كه طاهره را در جرگه ى زنان دربارى خود آورد. ولى اين زن بزرگ و آزادانديش با وصف تمام خطراتى كه تهديدش مى كرد، حاضر نبود خرقه درويشى را با بودن در حرمسراى پادشاه عوض كند. به ديگر سخن تن به اسارت در حرم نداد و در پاسخ به اين پيشنهاد شاه، خطاب به او گفت:
"تو و ملك و جاه سكندرى من و رسم و راه قلندرى
اگر آن خوش است تو در خورى وگر اين بد است مرا سزا" *

و حضرت عبدالبهاء در بيان تيزي و ذكاوت طاهره و عشق و تقديس و تنزيه او به حقايق معارف جديده الهيه كه از اتصال با عرفان شيخيه (آثار عرفاني سيد كاظم رشتي) و سپس نحوه ايمان و ايقان او به عرفان جديد الهي باب اعظم حضرت اعلي ، اشارتي بسيار دلنشين و گوياي حقايق پاكي و انقطاع و قداست او دارند :
"امّا سيّد مرحوم (سيد كاظم رشتي استاد بزرگوار طاهره و مبشر ظهور حضرت باب اعظم قائم موعود) پيش از عروج، تلامذه خويش را بشارت بظهور موعود ميدادند و ميفرمودند برويد و آقاى خويش را تحرّى نمائيد. از اجلّه تلامذه ايشان رفتند و در مسجد کوفه معتکف گشتند و به رياضت مشغول شدند و بعضى در کربلا مترصّد بودند. از جمله جناب طاهره روز بصيام و رياضات و شب به تجهّد و مناجات مشغول بود. تا آنکه شبى در وقت سحر سر ببالين نهاده از اين جهان بى‌خبر شد و رؤياى صادقه ديد. در رؤياء ملاحظه نمود که سيّد جوانى عمامه سبز بر سر و عباى سياه در بر دارد. پاى مبارکش از زمين مرتفع است. در اوج هوا ايستاده و نماز ميگذارد در قنوت آياتى تلاوت مينمايد. جناب طاهره يک آيه از آن آيات را حفظ مينمايد و در کتابچه خويش مينگارد. چون حضرت اعلى ظهور فرمودند و نخستين کتاب احسن القصص منتشر شد روزى در جزوه احسن‌القصص جناب طاهره ملاحظه مينمود آن آيه محفوظه را آنجا يافت. فوراً بشکرانه پرداخت و به سجود افتاد و يقين نمود که اين ظهور حقّ است" (4)
طاهره پس از وصول بمرحله ايقان عاشقانه به‌انتشار امر بديع قيام نمود. مژده ظهور به‌همگان داد. احدى جرأت مقاومت در برابر وى نداشت. طاهره به ترجمه کتاب قيّو‌م الاسماء پرداخت. هر روز آن کتاب را در مدرس خويش تفسير و تدريس مينمود. (5)
تهوّر و شهامت جناب طاهره در نشر عقايد خويش که اصولاً مبتنى بر روح آيات حضرت باب بوده و اعتقاد بدين اصل که ديگر بايد حقائق امر بديع را بى پرده انتشار داد و احباب را افراط در تقيّه نشايد، اصحاب محافظه کار و ناخشنود از شيوه انقلابى طاهره را بر آن داشت که اجتماع نمايند و پس از مشورت کافى شکايت نامه به محضر حضرت باب تقديم نمايند. اين بود که گروهى از آنان در قصبه کاظميّه اجتماع نمودند و اعلم ايشان که سيّد علی بشر بود عريضه‌اى شکايت آميز بحضور حضرت باب تقديم داشت. در پاسخ سيّد علی بشر توقيعى از قلم مبارک حضرت باب نازل شد. در توقيع ياد شده خطاب به سيّد علی بشر پس از تجليل وفير از جناب طاهره آن جناب را بانوئى صادقه، عالمه، عامله، طاهره و آگاه از حقايق امر بديع دانسته و اتّباع سيّد مذکور را از نامبرده فرض فرموده‌اند. (6)
طهارت و شهامت و شجاعت طاهره در نشر آثار جديد الهي و احياي عالم انساني بالاخص جامعه تار و تاريك ايران آنزمان بل جهان و ترسيم اوضاع اسفناك بي ارزشي مقام زنان جامعه و سعي بليغ او براي رهايي بانوان ارجمند جامعه انساني از يوغ بندگي و بردگي مرد سالارانه ، نه تنها مورخين بهايي بلكه مورخين بزرگ و نامور عالم را به ستايش و تمجيد و تحميد آن نادرهء دوران و قديسهء جهان وا داشته است و الهامات فراوان از روح برزگ معنوي او گرفته اند و در وصف مقام پر عظمتش قلمفرسايي كرده اند ، از آن جمله است كنت دو .گوبينو مورخ مبرز و برجسته فرانسوي :
كنت دو گوبينو مورخ فرانسوي : " طاهره ( قرةالعين ) شگفت انگيزترين و جالب ترين چهره اين آيين به شمار مي رفت .... از دانشمندترين شخصيتهاي بابي در شمار بود ..... روحيه و شخصيت بر جسته داشت ..... زبان عربي را به حد كمال مي دانست . او بود كه در دشت بدشت عليه حجاب و چند زني به پا خاست .... مسلمانان بر آشفتند و بسياري ديگر به پشتيباني بر آمدند ."
ايضا وي در تاريخ معروف خود ‌‌مذاهب و فلسفه در آسياى وسطى گفت‌: " موقع آن رسيده که آئين باب تمام سطح کره زمين را فرا گيرد و عبادات و طرز پرستش خداى يگانه بايد بر طبق اصول آئين جديد باشد و با يک روح بى‌آلايش و طرح پسنديده نوين صورت گيرد. بايد بدانيد که روشنائى تازه‌اى پرتوافشان گرديده و قوانين جديدى ايجاد شده و کتاب تازه‌اى قائم‌مقام کتاب کهنه قديمى گرديده‌است و مسّلماً چنين امر عظيمى صورت تحقّق نخواهد پذيرفت مگر اينکه نسل حاضر که مأمور ترويج آن است تحمّل زحمات و مشقتّهاى طاقت‌فرسا و غيرقابل تصّورى را بنمايد و قربانيهاى زيادى در اين راه بدهد.
حتّى زنان هم بايد در مجاهدات شوهران و برادران خود شريک و سهيم شوند و تحمّل مخاطرات و مشقّات را بنمايند. گذشت آن دوره که زنان باجبار بايد در اندرونهاى محصور و محبوس باشند و مانند زندانيان عمر خود را بپايان رسانند و با دسترنج مردان ارتزاق نمايند. اکنون بايد آن قواعد و رسوم و محجوبيّت را بدور اندازند و بانجام وظائف انسانيّت بپردازند. ضعف و ناتوانى که از هنگام تولّد به آنها نسبت مى‌‌دهند و مخصوصاً ترس و بيمى که در روح آنها بمرور زمان جايگزين و طبيعى شده بايد بکلّى از خود دور نمايند و خود را با تمام معنى انسان تصّور کنند و دوش بدوش مردان مراحل زندگانى را بپيمايند و در کارها به آنها مساعدت نمايند‌... " (7)
اجتماع ياران در بدشت فرصت مناسبى گشت که حقايق امر بديع بى‌پرده به اصحاب اعلان شود. حقايقي كه كل انبياي الهي از قبل به آن وعده فرموده بودند، در اين اجتماع بس مهم و تاريخي و ارزشمند تجلي پيدا كرد. در اين اجتماع و اعلان بزرگ تاريخ اديان الهي اين طاهره زكيه مقدسه بود كه يکى از حسّاس‌ترين نقوش حيات ايمانى خويش را ايفاء فرمود. و هنوز اثرات و ثمرات عظيمه آن بر قلبها و قلمهاي مورخين و مولفين پاك بهايي و غير بهايي منهمر گشته و كتابها و نوشته هاي موثر و جذابي دارند و خواهند داشت .
از لسان طاهره (در آن اجتماع مهم تاريخي) بيانات رشيقه مهيمنه خطاب به اصحاب صادر گشت. با صداى بلند و در نهايت فصاحت و بلاغت و بر نهج قرآن شريف خطابه‌اى اداء فرمود. آيه‌اى از قرآن مجيد تلاوت فرمود که واقعاً مناسبت مقام داشت و اشارت به حضور متقيّن (پرهيزگاران) در بهشت و در کنار نهر آب در حضور مليک مقتدر مى‌نمود .در حين تلاوت اين آيه اشاره به جمال ابهى و جناب قدّوس نمود. اشارت وى نوعى بود که بر حاضران مکشوف نگشت که مراد از مليک مقتدر کدام يک از اين دو وجود مبارک است. طاهره با صداى بلند مى‌فرمود‌: ‌‌اين نقره ناقور است. اين نفخه صور است‌.‌که البتّه اشاره به ظهور قيامت و انقضاى دوره شريعت اسلام است.
حضور طاهره در جمع رجال اصحاب بدون حجاب و ايراد بيانات متهوّرانه مبنى بر نسخ شريعت و انقضاء دور اسلام قيامتى بپا کرد. اين بانوى مطهّره که در نظر اصحاب مظهر عصمت و رجعت جناب فاطمه دخت مقام رسالت و مشاهده سايه وى نيز حرام بود در يک لحظه کوتاه در ديد غالب آنان موجب ننگ شريعت حضرت منّان گشته‌بود. پس از کشف حجاب و ختم بيانات طاهره آن دسته از اصحاب که گرفتار تقاليد سابقه بودند و اکثريّت جماعت حاضران را تشکيل مى‌دادند از او فرار نمودند و گروهى به عمارت نيمه‌مخروبه و خالی از سکنه که در آن حوالی بود پناه بردند .برخى بکلّى از ايمان به امر جديد منصرف شدند و گروهى گرفتار شبهه و ترديد گشتند. ملاّعبدالخالق اصفهانى ناگهان آنچنان آشفته و ترسان و ديوانه گشت که گردن خويش بريد و خون از آن باريد و در آن حال از‌منظر طاهره دور گشت. از آنان که گرفتار ترديد گشته بودند برخى مراجعت نمودند. از ميان آنان پاره‌اى مات و مبهوت و غرق سکوت شدند. برخى نيز روايت اسلامى را بخاطر آوردند که جناب فاطمه در روز قيامت بى‌حجاب از پل صراط خواهد گذشت.
من آن کلمه‌ام که قائم بدان تفوّه خواهد نمود و بيانش موجب اضطراب و فرار نقباء ارض خواهد گشت‌. پس از آن جمال ابهى وساطت و هدايت و دلالت فرمودند و اصحاب فرارى به صحنه احتفال باز گشتند. (8)
هر منصف آگاهي شهادت بر اوج تنزيه و تقديس طاهره در ان يوم اجتماع تاريخي بدشت ميدهد و با مطالعه و تفكر و تفحص بيشتر و دقيقتر به حقايق و رازهاي مندمجه در آن احتفال بزرگ و مهيمن معنوي پي خواهد برد . و البته هر طعنه زننده سرزنش كننده عيب جو بر هيكل لطيفه آن احتفال بي نظير و عظيم به شهادت قران مجيد لعن و نفرين خداوندي نازل خواهد شد . ( ويل لكل همزة لمزة ... ) و يا بفرموده مولانا مولوي رومي : چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند .....
از برخى از منابع تاريخى بر مى‌آيد که ميرزاتقّى‌خان اميرکبير در اوائل ايّام اقامت طاهره در خانه کلانتر طاهره را احضار و با وى ملاقات نموده و ضمن استنطاق آن نابغه دوران را به تبرّى دعوت کرده ولکن طاهره در نهايت فصاحت و بلاغت باثبات امر بديع پرداخته‌است. بنوعى که اميرکبير بعد از تفريق مجلس گفته قرّة‌العين نزديک بود مرا نيز بابى کند.
برخى از پژوهشگران نوشته‌اند که پس از دستگيرى طاهره و اعزام او به طهران ناصرالّدين شاه با وى ملاقات کرده‌است. شاه نامه‌اى به طاهره نوشت و در آن مذکور داشت که اگر وى دست از محبّت حضرت باب بردارد و به جامعه اسلامى باز گردد او را بانوى نخست (سرپرست بانوان حرم) دربار خويش سازد. طاهره در پشت نامه شاه و در پاسخ يک بيت از اشعار خود را نوشت و نزد شاه فرستاد‌:
تو و ملک و جاه سکندرى من و رسم و راه قلندرى
اگرآن خوش‌است تو درخورى وگر اين بد است مرا سزا

شاه پس از خواندن ابيات مذکور که بحقيقت پاسخ منفى طاهره بود از تهوّر وى درشگفت گشت و گفت که تاريخ بانوئى چون طاهره در خاطر نداشته و ندارد.
اخبار ناگوار حوادث نيريز و زنجان و شهادت مظلومان کم نبود و براى بانوى حسّاس عارف دقيقى چون طاهره طاقت‌فرسا بود. هر روز اخبار ناخوشى بگوشش مى‌رسيد. خبر شهادت حضرت باب فوق طاقت اصحاب خصوصاً طاهره بود. براى او تحقّق آرزوى ديدار حضرت باب در اين جهان پرپيچ و تاب ميّسر نگشت. اگرچه ذرّات وجودش گرد اين اشتياق مى‌گشت.
شيفته حضرت اعلاستم عاشق ديدار دلاراستم
راهروى وادى سوداستم از همه بگذشته ترا خواستم
پرشده از عشق تو اعضاى من " (9)

و در سايت انديشكده جامعه شناسي در وصف طاهره صادقانه و محققانه چنين مينگارد :
فاطمه زرین تاج برغانی ملقب به طاهره قره العین زنی بزرگ بود و آن چه مشاهیر درباره اش گفته اند بی کم و کاست صادق است. زنی که پرده از روی صورت برداشت و اعلام کرد: «حجاب حرام است!». زنی که فرزانه بزرگی بود و در دروس دینی سرآمد. زنی که به خاطر عقیده اش از فرزندان و شوهرش جدا گشت و به راهی رفت که خود برگزیده بود. زنی که باب را به خواب دیده بود و به او گرویده بود. زنی که از حروف «حیّ» بود و از نخستین گرویدگان به باب. زنی که شاعر بود و یکی از اشعار دل انگیز او است که با صدای استاد موسیقی کلاسیک ما، یعنی شجریان خوانده شده است. شعری که کمتر کسی است که به موسیقی کلاسیک گوش داده باشد و این تصنیف را نشنیده باشد. زنی که بی شک از طلایه داران جنبش زنان ایرانی برای نیل به آزادی و برابری حقوقی است. زنی که در مکتب بابیه پرورش یافت و به نماد آن بدل گشت.( سايت انديشكده جامعه شناسي ) . (10)
همچنين است نظرات ارزشمند و هوشيارانهء مورخين مبرز غير بهايي در وصف عظمت و طهارت طاهره زكيه :
لرد كروزن كه چندان دلخوشي از اوضاع ايرانيان آنزمان نداشت به طاهره كه رسيد نوشت : " داستان اين زن غم انگيزترين رويداد تاريخ معاصر در شمار است . .... از " رشادت و دلاوري " او ياد نمود . (11)

دكتر پولاك پزشك شاه قاجار كه او را از نزديك مي شناخت و شاهد اعدام آن بانو بود . گواهي داد كه اين زن كه به " نحله ء " با بيان پيوست خود از " دانشمندترين زنان سراسر مملكت " محسوب مي شد . هوار پژوهشگر جنبش باب ، طاهره را " بر جسته ترين شخصيت " بابي و زني " آراسته به دانش و خود ساخته مي شناساند . اما در ستايش او ، ادوارد براون بود كه سنگ تمام گذاشت و نوشت : " پيدايش زني مانند قرة العين در هر سر زمين و به هر عصر پديده اي است كمياب "و البته " معجزه آسا در كشوري مانند ايران .... براي دين بابي همين بس كه قهرماني مانند قرة العين آفريد . " حتي كسروي كه هرگز از بابي و بهايي به نيكي ياد نميكرد ، به قرة العين كه رسيد ، نوشت : " اين زن درس خوانده ، يكي از دانايان به شمار رفت . " (12)
انديشمند ، اديب و فرزانه جناب محمود كوير كه با بياني زيبا ، اديبانه و پر از صداقت و صراحت و لطافت در وصف طاهره چنين ميگويد :
"دراین خزان شگفت ،
در این روزگار که ستم تازیانه بر کف و خنجر به دندان دارد، در این زمانه که ناسزایان و نانجیبانش،جز دشنام و دشمنی به نیش نمی کشند.

روزگار خون و خنجر. تازیانه و شمشیر. تیغ و بند. ترس و دروغ. نفرت و کین
باید از طاهره سخن گفت. از طاهره یاد گرفت.

بر ما چه می رود! این پریشانی و بی دانشی و کینه و دروغ، از کدام آبشخور ناپاک و پلیدی، هلاهل نوشیده است که چنین بر جان ما زهرآب می ریزد؟
چشم و گوش بسته و دهان گشوده ایم! که از بن دندانمان کین و نفرت بر خاک می چکد.
کمی بنشینیم و اندیشه کنیم. درنگ! درنگی باید!
خم خنجر و دم کینه و نیش شلاق و تیغ برهنه را وا نهیم و دمی. دمی. دمی در سایه سار دانش و عشق و آزادی بیاساییم.
بکوشیم که کار باید کرد. کاری کارستان که دیگر در این جهان، با دشنام و دشمنی کار از پیش نمی رود. با غوغا و فریاد و ترس و هراس کار از پیش نمی رود و این بار به منزل نمی رسد.
آن همه عشق و مدارا و مهر، خنده و شادی و امید، انسان و انسان و انسان که در آوازهای مولانا و حافظ و بایرید و حلاج بوده است، از برای کیست؟ از برای چیست؟
چرا تاریخ ما پر است از: کشتار مانویان، مزدکیان، قرمطیان، زندیقان، ملحدان، بابیان، بهاییان و....تاکی؟ برای چه؟ اینان چه گناهی کرده بودند که چنین از سرهایشان مناره ساختیم و بر نطع خون نشاندیمشان؟ و به کجا رسیدیم؟!
کرامت انسانی را پاس داریم. بیهوده تخم نفرت و جهل و تنبلی و جادو نیفشانیم. دمی!درنگی! عطر آواز طاهره می آید:
طاهره یكی از سرآمدان اصلاحات دینی وپیام آور آزادی زن ، بود. گلی که در شوره زار ایران در خون و نمک پرپر شد.
طاهره، نخستین حضور زن ایرانی، به مانند یک زن،در میدان زندگی اجتماعی است.
نخستین شکننده ی سنت های پوسیده و رنجبار تاریخی.

گرایش قره العین به باب به هر سبب که بوده باشد؛ از مهم ترین آنها خروشی دلاورانه بر ستم و برای آزادی زنان بوده است . کشتن طاهره نشان دهنده ستم بر زن و روشنفکر زمانه است . نشان پس ماندگی و حکومت جان سخت قبیله است. قبیله ای که با خنجر، اندیشه را گلو می برد.
من بر او افتخار می کنم و شادم که در میان انسان هایی زیسته ام که طاهره از میان آن ها برخاسته است.
بر آنم که بیاییم رستمی کنیم. پهلوان دوران حود باشیم. اما پهلوی سهراب را به خنجر ندریم. همراه و همدوش سهراب باشیم.
سنگ های دستمان را برای بنای آینده ای غرق در دانش و شادی به کار بریم، آن را بر سینه و سر دیگران نکوبیم.
باشد که روزگاری بیاید که در میدان های شهرمان، تندیس زرین زرین تاج را گلباران کنیم." (13)
" “ ... بذري كه طاهره در سرزمين اسلامي افشاند بتدريج رو به سر سبزي است و حاصلش يكي دو قرن بعد معلوم مي شود. افتخار اين بانوي بزرگوار ايراني در آنست كه دفتر اصلاحات اجتماعي اول بار بدست او باز شد...“
(دكتر چين ، روحاني انگليسي)

“... در عالم مسيحيت زناني بودند كه دوش به دوش مردان دست به كارهاي بزرگ زدند و قره العين به تنهايي در جهان اسلام...“
(ژرور آژان، عضو فرهنگستان فرانسه در اواخر قرن نوزده)

“... حسن جمال، تنزيه و تقديس، شجاعت و شهامت شاعر محبوب ايران طاهره قره العين را تكريم بسيار قائلم كه در نهايت شجاعت و جانبازي، مشعل دار آزادي زنان گرديد. شهادت طاهره يكي از محزون ترين وقايع تاريخ معاصر است....“
(لرد كرزن ، نويسنده ي انگليسي)

“... در ايران تا مدتها زنان و مادران به دختران خود مي گفتند، اگر مي خواهي مثل طاهره شوي، بايد درس بخواني. طاهره نمادي از كمال و جمال بود...“
(دكتر لوول جانسون، محقق آفريقاي جنوبي) (14)

آري ، بانو طاهره زكيه مقدسه مطهره همان رجعت فاطمه زهرا سلام الله عليها است كه در احاديث شيعي اشاره شده در هنگام ظهور قائم موعود بهمراه قائم ظاهر ميشود . و او همرديف و همشان با نساء مخدرات كبري مريم مقدس ( ع ) ، خديجه (س ) همسر حضرت محمد (ص) و، فاطمه (سلام الله عليها ) و زينب كبري است .و آنزمان كه زاغان بد انديش به زعامت و بدگويي از بلبلان گلشن باغ معرفت الله ميكنند . همچه گمان مبرند كه سبب تنزل و افول شان و عظمت و قداست و طهارت آن نفوس مقدسه عظمي در بين صاحبان علم و عقل و نهي خواهند شد . گر جمله كائنات كافر شوند بر عرش كبريائيش ننشيند گرد . واما ، وا اسفا ! تنها ثمري كه عايد آن فتنه گران و بد انديشان پر تدليس ميشود ، آن خواهد بود كه ارواح مقدسه انبياي الهي ، ائمه اطهار ( ع ) و اوصيا و اصفيا و عرفاي رباني و فضلاي رحماني و صاحبان بصر و انديشه را تا به ابد از خود بري و بيزار خواهندكرد
 .
منابع : 

1- شرح حيات و آثار منظوم و منثور قرّة العين بمناسبت يکصد و پنجاهمين سال انعقاد احتفال بدشت ، تاليف
نصرت‌الله محمّد حسينى
2- ايضا همان منبع ،
3- ايضا ........،
4- كتاب شرح حيات طاهره تاليف حسام نقبائي ،
5- شرح حيات و آثار منظوم و منثور قرّة العين بمناسبت يکصد و پنجاهمين سال انعقاد احتفال بدشت ، تاليف
نصرت‌الله محمّد حسينى
6- ايضا........،
7-ايضا ........،
8-ايضا.........،
9-ايضا.........،
10-سايت انديشكده جامعه شناسي http://sociologyiniran.ning.com
http://news.gooya.com/society/archives/024833.php-11
www.talieh-sepidedaman.com/Article/Eslamdairando7.htm
-12ايضا همان .... ،
http://www.mahmoodkavir.com/persian/index.php?option=content&task=view&id=2 -13
-14 زنان آزاديخواه ايران از طاهره قره العين تا پروين اعتصامي، نيلوفر بيضايي .
*رابعه عدويه و طاهره قرةالعين پيشكسوت مبارزات زنان " . دكتر گلمراد مرادي .
http://efsha.co.uk/kaafar/maghale/Golmoradi/RABEAh-taherah.htm
Dr.GolmoradMoradi@t-online.de



Thursday, October 18, 2012

ژینوس محمودی که بود و چه خدماتی به ایران کرد



مختصری از شرح حال جناب طاهره

 

طاهره زرين تاج برغانی قزوينی ، معروف به قره العين يا طاهره ، دختر حاجی ملا محمد صالح برغانی قزوينی ، در سال ۱۱۹۵ هجری خورشيدی مطابق با ۱۸۱۶ ميلادی در قزوين به دنيا آمد. او مقدمات علوم را به همراه خواهرش مرضيه نزد پدرش آموخت. بعد به تحصيل فقه و اصول و کلام و ادبيات عرب پرداخت. سپس آثار شيخ احسايی و سيد رشتی را مطالعه کرد . عقايد سيد رشتی بسيار روی او تاثير گذاشت . تا آنجا که او تصميم گرفت به کربلا ...See More
— with Maaryam Kamali, Omid Tavangar, Bamshad Gill, Rouhallah Yegan, Farshid Derakhshanian, Shedan Khazaly, Mehdi Farazi, Soheila Tavangar, Faran Rouhani, Soheila Yeganeh Tavangar, Behrooz Payamipour and Sofia Refahi.Unlike · · Share · Tuesday

  • Paya King mamnon bano sohylay mehraban,,jenab tahereh 1 tarikh 1 enghelab heart
  • Soheila Tavangar (سخن آشنا ) دوستان عزیز و گرامی ، با عرض ادب خدمت یکایک شما سروارانم ، به طور اجمال شرح حال طاهره بزرگ بانویی که در ایران و جهان انقلابی غیر قابل تصور و باور زمان خود بر پا کرد را در این پیج نگاشتم . جزییات زندگی و اشعار او در خلال گفت و شنودها به استحضار شما عزیزان میرسد ، باشد تا بتوانیم عظمت و بزرگی ایثار و فداکاری او را که سرمشق بانوان جهان گردید در این مقوله بگنجانیم و یادش را پاس داشته ، ارج نهیم . با احترام ، سهیلا توانگر

    هان که امر مبرم ظاهر شده
    حکم محکم ، آیهٴقاهر شده

    بر کن الباس حدود و پس قیود
    خویش را انداز در دریای جود

    تا به کی هستی در عالم پر شر و شور
    دور هستی تو ز مقصد دور دور

    امر ما ظاهر شده از کاف و نون
    گو من الله الیه راجعون
  • Faran Rouhani سهیلا جان و امید عزیزم ، بسیار انتخاب جالب و به جایی است تا دوستان غیر بهایی ما با این بانو که فخر رجال است آشنا گردند با اجازه شعری از جناب طاهره می نویسم

    بود سوی توام راز نهانی
    که زانم هست عيش و کامرانی
    شدم چون آشنا ای يار جانی
    ببزم خالی از بيگانه تو
    ای ماهرويم ای مشک مويم
    يارم توئی تو ای شهريارم

    بعرش جان چو تو جانانه بود
    که مهر از عارضت افسانۀ بود
    بزير دام زلفت دانۀ بود
    بدامم درفکند آن دانه تو
    در محفل خود بارم ده ای يار
    پيش رقيبان منما تو خارم

    فراق رويت ای سلطان خوبان
    چو زلفت کرده عالم را پريشان
    بهر بزمی در آيم همچو طفلان
    که شايد بشنوم افسانه تو
    گر بر لب آری يکبار نامم
    در خاک پايت صد جان فشانم

    زدرد عشقت ای ماه حبيبان
    رميدند از مداوايم طبيبان
    خوش آن دم که علی رغم رقيبان
    شرابی نوشم از پيمانه تو
    ای دل ستانم جز تو ندارم
    نالان زهجرت همچون هزارم

    تو دانی ای نگار ماهرويم
    گهی چوگان عشقت همچو گويم
    بزلفانت زنی چون شانه گويم
    که من ای کاش بودم شانۀ تو
    مردم بکويت در آرزويت
    جز وصل رويت قصدی ندارم

    ز عشقت گر بسوزد استخوانم
    بجز نام ترا بر لب نرانم
    بپای آنکسی صد جان فشانم
    که يکبارم برد بر خانه تو
    گاه از وصالت شادم نمائی
    گاه از فراغت سازی نزارم

    چنان گرم از ميت ای دلستانم
    که دلسرد از بهشت جاودانم
    من آن مرغ رميده زآشيانم
    که نشناسم بجز کاشانۀ تو
    بازآ به پيشم بين قلب ريشم
    تا کی گزاری در انتظارم

    شده هر موی زلفت يک کمندم
    که بر عشق تو کرده پای بندم
    شدم ای دلبر بالا بلندم
    هلاک از غمزه فتانه تو
    چون پادشاهی گاهی نگاهی
    بر اين اسيرت ای شهسوارم
  • Fereshte Rahmani mamnon az mahabate shoma
  • Eshragh Fallah مثل هميشه آموزنده وجالب و پر محتوا باسپاس فراوان از سهيلاي گلم...
  • Bahar Bahai انتخاب بی نظیر heart درود و سپاس سهیلا جونم heart
  • Sofia Refahi باخته جان به ولايش همه شاهد باشيد

    باخته جان به ولايش همه شاهد باشيد
    ايستاده به وفايش همه شاهد باشيد

    روز اول که رسيدم به مقام ازلی
    محو بنموده سوايش همه شاهد باشيد

    دورها کو زده اين چرخ مدوّر در چين
    ايستادم به وفايش همه شاهد باشيد

    نيست مقصود مرا غير رضائش باالله
    آمدم عين رضايش همه شاهد باشيد

    قرة العين نگر با نظر پاک صفا
    کيست منظور بهايش همه شاهد باشيد

    خواهم از فضل خداوندی قيوم قديم
    ريزدم خون به بهايش همه شاهد باشيد

    شعر از جناب طاهره
  • Mehdi Farazi خیالت ای نکو رو بمدام باشد این دل
    بجمالت ای نکو خو بکلام باشد این دل

    چه نموده ای به افسون بدل حزین پر خون
    که مسلسل از نظاره بهیام باشد این دل

    بجمال حسن رویت بتتار مشک مویت
    بحصار بزم کویت بمرام باشد این دل

    چه بخوانیش بمحضر بریش بعز منظر

    بجلال و شوکت و فر بنظام باشد این دل

    چه بجذب روی مهوش شدهام غریق اتش
    نشود دگر که سر خوش بغمام باشد این دل

    بتلطف و تکرم بتعطف و تر حم
    بربا ز ما توهم که همام باشد این دل

    چه ز ما سوی برانی ز خودش بخود رسانی
    ز بلا خود چشانی بدوام باشد این دل

    ز دلم شراره بارد که نسب ز نار دارد
    ز چه رو ثمر نیارد که بکام باشد این دل

    غزلی از حضرت طاهره نقل از کتاب حضرت طاهره نوشته دکتر
    نصرت الله محمد حسینی....مرسی سهیلا خانم مثل همیشه
    زیبا بود.
  • Faran Rouhani نام پدر طاهره، حاجی ملا صالح برغانی و نام مادرش آمنه بود. پدر و عموهای طاهره همه از علمای بزرگ قزوین بودند. طاهره نزد پدر و دیگر نزدیکانش اصول عربی،منطق، کلام،فقه، اصول و حدیث را آموخت. او بقدری در این علوم مهارت یافت که پدرش با افسوس می گفت کاش این دختر پسر بود و جانشین من می گشت.
    طاهره از همان آغاز نوجوانی بر صدر مجلس زنان می نشست و به سوالاتشان پاسخ می داد و حل مشکلات دینی می نمود. به همین خاطر به پیشنهاد خاندان برغانی و برخی زنان شهر طاهره در بخش زنانه مدرسه صالحیه به تدریش معارف دینی و ادبی پرداخت.
    ملا صالح برغانی به جز طاهره دو دختر دیگر نیز داشت، مرضیه و ربابه که این دو نیز نزد عموها و معلمین خصوصی عربی، فقه و اصول را آموختند.

    شعر زیر از سرودهای طاهره است:

    ای صبا بگو از من آن عزيز هائی را
    اينچنين روا باشد طلعت بهائی را
    ابر لطف آن محبوب رشحه رشحه ميبارد
    بر هياکل مطروح محو سِرّ هائی را
    نسمۀ عراقيش ميوزد بسی روحا
    زنده می نمايد او هيکل سوائی را
    باب رکن غربيش شد مفتح ابواب
    لطف او شده سائل اهل فتح طائی را
    بابيان نوريه جملگی برون آئيد
    از حجابهائی غربنگريد فائی را
    طلعت مبين ناگه طالع از حجاب عزّ
    مشنو ای عزيز من نطق لن ترائی را
  • Morteza Khalighi آیا مرقد منور ایشان در تهران هست ؟
  • Maaryam Kamali جناب قُرّه العین شخصیّتی است که لسان عظمت اورا طاهره نامیدند.
    آن مظهر طهارت و ایمان در جواب درخواست ناصرالدین شاه قاجار فرمود:
    تو و ملک و جاه و سکندری
    من و رسم و راه قلندری
    اگر آن نکوست تو درخوری!
    و گر این بد است مرا سزاست!
    و جان بر سر ایمان و پاکی خود نهاد. درود بر روان پاک طاهره و دیگر طاهره های شرق و غرب.
  • Mahtab Darya ممنونم فاران عزیز....درود بر این شیر زن
  • Zabih Amiry برایم جالب بود
  • Farshid Derakhshanian سرکار بانو سهیلای عزیز و بهائیان خارج از ایران .لطفا داخل ایران جواب ندهند ،
    چرا بیت العدل تاریخ این بانوی گرامی که سنبل آزادی زنان بوده و هست ،و قابل احترام برای جوامع بشری ،چرا تاریخ ها را به میلادی تبدیل نکردن ،ولی در اکثر تعطیلات بهایی که بسیار مهم است فقط به میلادی قید شده ،با سپاس از پاسخ دهنده ولی امیدم سهیلی عزیز پاسخ دهند که در این جامعه و دین فعالیت بسزایی دارند .باز هم سپاس و درود .
  • Shedan Khazaly باتشکر از سهیلای عزیز بخاطر انتخاب زیبایتان با اجازه مناسب دیدم
    آلبوم زیر را تقدیم شما عزیزان و دوستداران شعر و ادب کنم
    دیوان اشعار فاطمه زرّين تاج ~ طاهره قرّة العين وقسمتی از
    شرح حال و شهادت جناب طاهره بقلم مبارک حضرت عبدالبها
    https://www.facebook.com/media/set/?set=a.1869903341159.2098050.1048352388&type=3
  • Sofia Refahi ناصرالدین شاه که آوازۀ این بانوی رشید را شنیده بود در نامه ای به او نوشت که اگر او دست از دیانت بابی بردارد و مسلمان شود او را به دربار خود برده و ملکه خواهد کرد، جناب طاهره در پاسخ به نامه شاه چند بیت سرود:

    تو که غافل از می و شاهدی پی مرد عابد و زاهدی
    چه کنم که کافر جاحدی ز خلوص نیت اصفیا

    تو و ملک و جاه سکندری من و رسم و راه قلندری
    اگر آن نکوست تو در خوری وگر این بد است مرا سزا

    به مراد زلف معلقی پی اسب و زین مفرقی
    همه عمر منکر مطلقی ز فقیر فارغ بینوا

    بگذر ز منزل ما و من بگزین به ملک فنا وطن
    فاذا فعلت به مثل ذافلقه بلغت بماتشا
  • Ziba Golbou شعری از جناب طاهره
    به دیار عشق تو مانده ام ز کسی ندیده عنایتی
    به غریبیم نظری فکن چو تو پادشاه ولایتی

    گُنهی بود مگر ای صنم که ز سر عشق تو دم زنم
    فهجر تنی و قتلتنی و اخذتنی بجنایتی

    شده راه طاقت و صبر طی بکشم فراق تو تا به کی
    همه بند بند مرا چو نی بُوَد از غم تو حکایتی

    عجز العقول لدر که هلک النفوس لو همه
    به کمال تو که برد رهی نبود بجز تو نهایتی

    چو صبا برت گذر آورد ز بلاکشان خبر آورد
    رخ زرد و چشم تر آورد چه شود کنی تو عنایتی

    قدمی نهی تو به بسترم سحری ز فیض خود از کرم
    به هوای قرب تو بر پرم به دو بال دهم بجناحتی

    برهانیم چو از این مکان بکشانیم سوی لامکان
    گذرم ز جان و جهانیان که تو جان و جانده خلقتی

    قرة العین
  • Mehdi Farazi طاهره و میس مارثا روت

    مارثا روت در اگوست سال 1872 میلادی در ایالت اوهایو متولد شد.
    پس از انجام تحصیلات اولیه به دانشگاه شیکاگو رفت و دوره ان را
    به پایان برد و به تدریس پرداخت.بعدها حرفه روزنامه نگاری را انتخاب
    کرد.در حدود سالهای 1909/1908 توسط روی ویلهلم که از بهائیان
    سرشناس بود با ائین بهائی اشنا و پس از چندی به ان مومن گردید
    مارثاروت پس از مطالعه تاریخ علاقه عجیبی به طاهره پیدا کرد.او در
    جری
    ان سفرهایی که به اکثر نقاط دنیا به منظور معرفی ائین بهائی
    می نمود با شخصیت های بزرگ ملاقات می کرد.هنگام اقامت در
    ایران با عده زیادی از بهائیان محشور شد و در قزوین با خانواده و
    بستگان طاهره که بهائی نبودند تماس کرفت. و اطلاعات لازم برای
    تالیف کتابش را بدست اورد. و چون به خانه نیمه مخروبه طاهره
    درامد زانو زد و بر کف اطاق مخصوص طاهره بوسه زد و اشک ریخت.

    گر بتو افتدم نظر چهره بچهره رو برو
    شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو بمو

    از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
    خانه بخانه در بدر کوچه بکوچه کو به کو

    نقل از مجله پیام بهائی سال 2006 شماره322/321
    صفحه79
  • Soheila Tavangar (سخن آشنا ) از عزیزانی که با نگارش اشعار طاهره و کامنت های زیبای خود مکمل این پست گردیدند نهایت تشکر و سپاس را دارم ، چرا که انگیزه های درونی او و آرزوهای آشکار طاهره را باید در آنچه از اشعار او که از دست حوادٽ به جا مانده است یافت .
  • Farshid Derakhshani Tahereh was & still is one of the most amazing women in the world history...
  • Gita Sabet Azm thank you ,i did share it
  • Amir Valizadeh besyar sepasgozaram
  • Tayebeh Ardekani Merci, khaily mamnoon. ba ejazeh share mikonam.
  • Navid Agahi گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو..........شرح دهم غم ترا نکته به نکته موبه مو
  • Hengameh Sobhani همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی با سپاس فراوان
  • Nader Milani درود گرم و صمیمانه من از آن سوی آبها بر شما بانوی فرهیخته و فرزانه سهیلا خانم و همسر گرامی جناب آقای امید توانگر ، بانویی ارزشمند از افق ایران چون ستاره درخشان تابیدن گرفت و اثرات عمل قهرمانانه وی جهانگیر شد ، از شما بزرگواران بابت این پست بسیار زیبا باتصویری بی همتا تشکر و سپاسگزاری می کنم

    همانطور که بانو سهیلا فرمودند ، شرح حال این آفتاب تابان به اجمال به نگارش آمد ، چرا که پست مجال بیشتر سخن گفتن را نمی داد . به نظر من در ایران ۱۶۰ سال پیش که بر همگان واضح و آشکار است که در آن برهه از زمان بانوان از حق تحصیل و از بسیاری مزایا محروم بودند, به دختری اجازه تحصیل هر علمی حتی علوم دینی و فقه و ادبیات عربی داده شود ، می بایست از یک خانواده روشنفکر و استثنایی بر خاسته و رشد و نمو کرده باشد . من مایلم از خانواده و چگونگی تحصیل او در آن محیط خفقان آور اگر اطلاعاتى در دسترس هست آگاهی یابم . چون آنچه در کودکی به انسان آموخته می شود پایه و ریشه کاراکتر و شخصیت آن فرد در دوران بلوغ فکری او می گردد . با سپاسی مجدد و عرض ادب و احترام خالصانه خدمت همه گرامیان ، میلانی
  • Tina Maher سهیلا جون و امید جان از زحمات شما بسیار سپاسگزارم . آگاهی به وجود چنین بانوانی که در مملکت ما در زمانی که بیشتر به عصر حجر شباهت داشت و ما اکنون باز به آن دوران نزول کرده ایم ، مایه مباهات و افتخار هر ایرانی بخصوص جامعه زنان است ، که همیشه در بند و اسارت به سر می بردند .فکر کنم دوستان زیادی مشتاق باشند که هر چه بیشتر در مورد طاهره عزیز و گرامی بدانند . افسوس می خورم که عده ای متعصب و بی خرد مانع از آن شدند که ما این جوهر یکتا را درست بشناسیم . کسی که تاریخ و فرهنگ خود را نداند ، اشتباهات را مکررا تکرار و تکرار می کند . تینا
  • Tara Saba سهیلا جون و امید عزیزم با درود و هزاران درود بر شما که این پست بسیار بسیار زیبا را تهیه و در دسترس دوستان گذاشتید ، زحمات شما را به دیده منت ارج می نهم . خواندن سرگذشت این بانوی بی همتا و یگانه ، انسان را به لرزه می اندازد که ما چنین زنانی را در ایران داشتیم و از وجودشان بی خبر و نا آگاه بودیم .

    ننگ بر هر رژیمی که نگذاشت ما این بانوی بزرگ و عظمت او را که جهان را متحول کرد بشناسیم . من هیچ کاری به مذهب او ندارم که یک عقیده باطنی است . ولی در آن زمان بی حجاب در چشم انظار ظاهر شدن عملی بود انقلابی و در خور تحسین . من شخصا به وجود چنین زنانی افتخار می کنم و بر خود می بالم ، شهامت و شجاعت او باید سرمشق زنان امروز ایران باشد ، طاهره ، جان خود را در این راه نهاد . ما باید برای پاسداری از خون این بانوی ارجمند هم که شده عملی و حرکتی از خود در این راستا نشان دهیم ، روانش شاد و یادش همیشه در قلوب جاودان باشد ، تارا
  • Bahman Samani خدمت بانویی براستی یگانه و گرانمایه که گوی سبقت و پیشی را از دیگر صفحات ربوده و چنان انجذابى در این صفحه ایجاد نموده که رغبت و میلی برای حتی گذری اجمالی دردیگر صفحات احساس نمی شود

    پست اخیر بسیار دلنشین ، افتخار آفرین و الهام بخش است . این تصویر زیبا نیز بر جلوه این پست فزونی می بخشند . شرح حال این بانوی آزاده هر قلبی را به طپش وا میدارد . زنی در ۱۶۰ سال پیش با چنین لطافتی زنانه و غیرتی و همتی مافوق قدرت مردانه قد علم کند و در برابر روحانیون تا پای جان ایستادگی کند . این زن از نوادر روزگار است . اگر او را زن می نامم ، هدفم نشان دادن مقام والای یک زن است . که باید الگو و سرمشق دیگر زنان ایران زمین باشد

    طاهره که حقیقتا این نام برازنده این زن طاهر و مقدس است انقلابی جهانی به راه انداخت که کوته فکران و باریک اندیشان نگذاشتند که ایرانیان به وجود پاک و مطهرش پی ببرند . من به روح پاک و درد کشیده طاهره سر تعظیم فرو می آورم و مقام والا و گوهر بار او را در تاریخ ایران زمین ارج می نهم . امیدم این است که اکنون جوانان ما با این چهره های خاموش ولی پر خروش آشنا شوند و این اشخاص شخیص را الگو و مدل زندگی خود قرار دهند

    بسیار مایلم که بیشتر از این بانوی بی نظیر در صفحه تاریخ بدانم ، نقش شیخ احسائی و سید رشتی در زندگی طاهره چه بوده که خواندن آثار آنها روی او آنچنان اثری گذاشته که همسر و فرزندان را رها کرده و راهی کربلا شده است . هر چه از زندگی این بانو در دسترس می باشد ، از شما بانو سهیلا تقاضا می کنم در این صفحه ، بزرگوارانه بنگارید . می پندارم مطالعه شرح حال کامل و اشعار این بانو خواسته همه دوستداران باشد . خدای ایران نگاهبانتان باد ، بهمن سامانی
  • Nasim Afshar با گرمترین درود ها خدمت همه یاران و عزیزانم خصوصا سهیلا جان و امید عزیزم ، من چندین بار شرح کوتاهی که از زندگی طاهره نوشته بودید ، خواندم . البته اطلاعات محدودی از این بانوی آزاده قبلا داشتم و خیلی خوشحال می شوم اگر بیش از این بتوانید در این صفحه از طاهره صحبت کنید .

    من با کمال شرمندگی این تقاضا را از شما میکنم . چون میدانم شما هم چون من درگیر کار هستید . البته سایت های اینترنتی هم برای تحقیق در باره زندگی طاهره وجود دارد ، ولی این صفحه حال دیگری دارد و انسان احساس میکند که با انسان دیگری به گفت و شنود نشسته نه با کامپیوتر . من در اینجا باید از افرادی که طرح فیس بوک را طراحی کردند سپاسگزاری کنم . چون در این فضا انسان احساس نمی کند که با یک ماشین سر و کار دارد و حس عشق و دوستی و محبت ، بیشتر و بهتر می تواند مطالب را به انسان منتقل نماید

    طاهره یک قهرمان است ، قهرمانی با روحی لطیف ، جسمی ضعیف ولی با یک قدرت روحی وصف ناشدنی . تصور این که زنی در آن زمان که در هیچ کجای جهان زنان از آزادی کامل سهمی نداشتند ، با سر برهنه میان مردان متعصب , با عقاید قرون وسطایی ظاهر شود ، انسان را به لرزه می اندازد. من شنیده ام که بسیار زیبا بوده . سوفیا جان نوشتند که ناصر الدین شاه می خواسته او را ملکه کند ،
    تعجب من اینجاست که سلاطین قاجار معمولا از زنانی که در نظر ما زیبا هستند ، خوششان نمی آمد .زنان مورد علاقه آنها باید چاق با قدی کوتاه و بسیار پر مو و حتی با ریش و سبیل بودند ، حال چه طور ناصر الدین شاه از طاهره خوشش آمده بود ، خود باید حکایتی باشد

    به هر حال این زن باید جزئی از تاریخ ایران گردد تا آیندگان بدانند که چه شیر زنانی در قرون گذشته وجود داشتند که به تنهایی و با نیرویی خارق العاده توانستند انقلابی عظیم در سراسر گیتی به پا کنند اگر چه در این راه جان دادند ولی یادشان و نامشان برای ابد در خاطره ها جاویدان است . نسیم
  • Afsaneh Moradi سهیلا جون و امید بسیار عزیزم ، دست شما درد نکند که چنین پستهای زیبا و آموزنده و احساس بر انگیزی را به اشتراک می گذارید . هر کدام از این پست ها در جای خود بسیار قابل تفکرو تامل هستند و درسی به انسان می دهند

    در دوران شاه فقید که من تحصیل میکردم هیچ وقت صحبتی از طاهره و اشعار او در کتب درسی ندیدم ، متاسفانه باید این نکته را اعتراف کنم که در آن زمان هم روحانیون در امور مملکت دست داشتند و هیچوقت محمد رضا شاه فقید که بسیار او را دوست دارم ، نتوانست مانند پدر خود این قشر کثیف را از اجتماع ایران دور کند ، به همین دلیل ما هرگز به وجود طاهره و افرادی مانند او پی نبردیم . تعصب و جهل و جهالت روحانیون همیشه در مدت ۱۴۰۰ سال مانع از دانستن بسیاری حقائق و شناخت اشخاصی چون طاهره برای ایرانیان بوده است

    من در خارج از ایران با این بانوی آزاد اندیش و بیمانند آشنا شدم ، شوخی نیست زنی در یک قرن ونیمه پیش بی حجاب در میان مردان ظاهر شود .خیلی مایلم بدانم که عکس العمل مردانی که او را با این شکل دیدند چه بود ، این سوالی است که در ذهن من ایجاد شده ، چون از قرار معلوم او را همان وقت نکشتند و بعد اقدام به این کار کردند . در حالی که مردان آن زمان می بایست با دیدن زنی بی حجاب همان لحظه او را تکه تکه کنند . چون بعد از ۱۵۰ سال در ایران اگر زنی را بی حجاب کامل ببینند ، مهلت به او نمیدهند که مورد محاکمه قرار گیرد ، فورا غیرت مرد مسلمان به جوش می اید و سر طرف را می برد ، پس این بانو چه طور از دست این وحشیان جان سالم به در برد

    ای کاش همه بانوان ایران شرح زندگی و همت و هدف بلند طاهره را سرمشق قرار دهند و با بی باکی در برابر این رژیم سفاک مقابله کنند . طاهره یک نفر بود و چنین کرد ، حال ببینید اگر همه زنان ایرانی یک روز حجاب خود را بر دارند چه خواهد شد ، افسانه
  • Faran Rouhani خدمت با سعادت نورین نیرین جناب امید توانگر و سرکار سهیلا خانم توانگر ، حبّذاحال نفوسی که چون شعله نورانی سبب روشنایی قلوب انسانی گردند . ، . حقیر پاره ای از کودکی جناب طاهره را در این صفحه به حضور شما عزیزان تقدیم می نمایم ، با ارادت خالصانه ، فاران روحانی

    طاهره که به زبان عربی به معنی پاک و پاکیزه می آید ، لقب اولین بانویی است که بی حجاب در انظار ظاهر شد . با در نظر گرفتن داستان زندگی او معلوم می شود که چرا این لقب به او داده شد .

    پدر و عموی طاهره هر دو از علمای مشهور اسلام در ایران به شمار میامدند . برادر طاهره نیز در علوم اسلامی مانند پدر ، مشهور بود . اغلب در خانواده بین این سه نفر بحث و گفتگو در باره مسائل دینی جریان داشت و همین امر باعث شده بود که طاهره از ابتدای طفولیت در جریان مباحث دینی قرار بگیرد . طاهره به جای آن که مانند سایر اطفال به بازی بپردازد ، اغلب اوقات خود را صرف گوش کردن به گفتگوی بزرگتر ها در باره امور مربوط به خدا و دین می کرد و از همین گفتگو ها مطالب فراوانی یاد می گرفت . اولین نتیجه ای که از این صحبت ها به دستش آمد ، آن بود که دانست افراد خانواده او به درستی معانی دیانت و روحانیت را در نیافته اند . پس از رسیدن به این نتیجه ، طاهره شخصا به مطالعھ و تحقیق علوم دینی پرداخت و از همان دوران طفولیت در سر تا سر قزوین به دانش و هوش مشهور شد

    در هنگام تولد او را فاطمه نام نهادند ولی هیچ وقت به این نام خوانده نشد ، زیرا عقل و هوش فراوان او باعث شده بود که در خانه او را زرین تاج می نامیدند . در ایران آن روز ، زنان موجوداتی ضعیف و ناتوان به شمار می رفتند که قابلیت شرکت در جلسات درس و مطالعھ را نداشتند . جای آنها فقط در خانه و وظیفه شان بارداری و بچه داری بود . در مکانهای عمومی زنان باید خود را در لابلای چادر و حجاب از چشم همه پنهان می کردند . شاگردان مجلس درس و بحث پدر او همه از مردان بودند ، ولی پدر زرین تاج به او اجازه داده بود که در این جلسات شرکت کند ، به شرط آن که در پشت پرده ای خود را پنهان کند ، تا کسی او را نبیند و همانطور که محمد رضا جان گفتند پدر طاهره بارها آرزو می کرد که ای کاش دختر او پسر بود تا می توانست جای پدر را بگیرد و مایه افتخار خانواده او شود ، ولی نمی دانست که همان دختر در آینده چه افتخاری برای او کسب خواهد کرد

    زرین تاج از این که اجازه داشت حتی از پشت پرده به درس و بحث پدر گوش کند خوشحال بود . ولی گاهی نمی توانست کاملا ساکت بماند . یک روز از صحبت های پدر چنان به هیجان آمد که نتوانست سکوت کند و از همان پشت پرده به پدرش گوشزد کرد که در سخن خود اشتباه کرده است. پدر از شنیدن صدای دخترش هم متعجب و هم سخت غضبناک شد ، ولی زرین تاج به او ثابت کرد که حرفی که زده است ، صحیح نبوده است. از آن به بعد همه می دانستند که در جلسات درس او پشت پرده می نشیند و حتی به او اجازه دادند ، اظهار نظر کند
  • Atash Bayat Besiar zibas,dastetoon dard nakoneh va dar enteshare Amre elahee movafagh va moayad bashid..........
  • Behrooz Payamipour با درود به مشتاقان حق و حقيقت و ادباء و شعراي نازنين امر جمال اقدس ابهي ، فرصتي دست داد تا از گلزار معرفت عزيزان پاكدل ، خرمني از گل هاي معاني يكجا مشاهده و محظوظ گردد. پيوندي كه حضرت طاهره با شهادت خود به دل و جان مؤمنين اوليه عهد اعلي زدند ثمرات نيكويش درقلب هاي پاك هر لحظه ظاهر شده و ميشود ..." عشق علم كوفت به ويرانه ام ...داد صلا بر در ميخانه ام ...باده حق ريخت به پيمانه ام ... از خود و عالم همه بيكانه ام ... حق طلبد همت والاي من. ... در اينجا باز ياد آور ميشود كه اشعاري تحت عنوان " كلام طاهر ه " چندي است منتشر شده و شايان بذل توجه و استقبال بيشتر دوستان عزيز است .
    http://behkalam.blogspot.com/2012/04/blog-post.html

    كلام طاهره

    بیار ساقی شرابِ روحا بساز مُطرب سُرود ورقا

    که عقل را این بَرد بتاراج که هوش را این برد به یغما

    ملول گشتم از زندگانی که را بگویم سِرّ نهانی

    نگار جانی بیا زَمانی نقاب بفکن ز روی زیبا

    نهال غم را بود تَََعَلّی نیابد این دل ز کس تَسَلّی

    زمَشرق ذات بکن تَََجَلّی که تا بسوزد حجاب اَسما

    چه روح معنی بتَن رَهین است کجا نصیبش مِی یَقین است

    کسیکه چشم ِدلش دوبین است یقین دو بیند مسیح وموسی

    اگر نتابد جمال جانان دلی ننوشد شراب ایقان

    بیا تو ای عشق بمحفل جان که سِرّ وحدت شود هویدا

    سبای معنی شده است مَُظَلَّم تو هُدهُد آسا بشو مُصََمَّم

    بزن صَلائی به اهل عالم که جلوه گر شد جمال اعلی

    دلا بهم زن بساط ناموس مساز خود را به غیر مانوس

    ز مَشرق جان جمال قدوس پدید آمد دَنّی تَدَنّی

    هله سرافیل دمیده در صور شدند جانها ز قبر مَحشور

    فتاده برقع ز طلعت حور بنوریان زن صفیر بُشری

    خرابِ عالم بشد عمارت بروح قدسی شد این بشاشت

    که روحیان را بده بشارت رسید وقت لقای ابهی

    دل تو زاهد شده مُکَدَّر مگر نبینی جمال دلبر

    ز اسم بگذر برسم منگر که ظاهر آمد رخ مُسَمّی

    کنون بگویم سِرِّ نهانی که واله آمد در او جهانی

    صبا گذر کن بشادمانی بسمت کعبه سوی کلیسا

    بگیر عطری از آن مُجَعَّّد زکفر و ایمان بشو مُجَرَّد

    بگو که آمد مهین محمد زچرخ چارم رسید عیسی

    براه کعبه عَبَث مَپوئید زکیش ُرهبان دگر مگوئید

    زکعبه و ِدیر دگر مجوئید جمال احمد رخ مسیحا

    مرو بهر در چه لا ابالی که تا بری پی برمز عالی

    پری جمالی قمر مثالی نمود از غیب جمال اعلی

    مپوی دیگر َرهِ سلامت مجو ز مَحشَر دگر علامت

    شد از قیامش بپا قیامت شد از ظهورش نُشور کُبری

    ظهور موعود مُعَلَّّن آمد بصد بَراهین مُبَرهَن آمد

    زقد لعلش مُعَیََّن آمد مَعین کوثر درخت طوبی

    اگر بکویش تو راه جوئی بساز اول ز خون وضوئی

    بزن بعالم صَفیر هوئی مشو مُعَطَل شتاب بنما

    که ره بریمت بآشیانی که کس ندارد ِز ِوی نشانی

    که ریزد آنجا ِز ناتوانی روان سیمرغ جناح عَنقا

    به بینی آنجا نگار مهوش که از جمالش درخشد آتش

    دگر بلوح سخن قلم کش که سوزد آنجا زبان گویا
  • Mitra Ettehadolhagh vaghean lazat bordim mersi soheyla khanom
  • Soheila Tavangar (سخن آشنا ) با بیکران سپاس از همه دوستان عزیز و مهربان ، در اسرع وقت به سوالات شما مهربان یاران پاسخ داده خواهد شد
  • Soheila Tavangar (سخن آشنا ) Farshid Derakhshanian..........جناب درخشانیان ، دوست عزیز سوالی را که شما مطرح فرمودید :

    " سرکار بانو سهیلای عزیز و بهائیان خارج از ایران .لطفا داخل ایران جواب ندهند ،
    چرا بیت العدل تاریخ این بانوی گرامی که سنبل آزادی زنان بوده و هست ،و قابل احترام برای جوامع بشری ،چرا تاریخ ها را به میلادی تبدیل نکردن ،ولی در اکثر تعطیلات بهایی که بسیار مهم است فقط به میلادی قید شده ،با سپاس از پاسخ دهنده ولی امیدم سهیلی عزیز پاسخ دهند که در این جامعه و دین فعالیت بسزایی دارند .باز هم سپاس و درود ."

    متاسفانه در حد من نیست که از طرف بیت العدل اعظم الهی جوابگو باشم . من به عنوان یک بهایی این مرجع را مصون از خطا می دانم .
    اجازه دهید کمی بیشتر توضیح دهم به دلایلی این توفیق عظیم شامل حال من و همسرم گردید که به دفعات متوالی به معهد اعلی شرفیاب شده و هر روز ناهار را با یکی از اعضای محترم بیت و همسرانشان صرف کنیم ، برای من سوالات بی جواب بسیار بود که به خود اجازه پرسش دادم ، وقتی پاسخ را شنیدم و آن را نزد خود حلاجی کردم ، تازه متوجه شدم ، که منِ خاص یعنی سهیلا توانگر فقط قادرم چند درخت را در اطراف خود ببینم ، در حالی که این مرجع مصون از خطا جنگل را می بیند . امیدوارم جواب من را بزرگوارانه پذیرا باشید . با احترام ، سهیلا توانگر
  • Omid Tavangar دوستان عزیز، با درود فراوان به یکا یک شما همدلان با وفا و یاران محفل سخن آشنا . بسیار خوشحالم که این پست مورد پسند مشکل پسند شما قرار گرفته . براستی بیان عظمت روح و خدمات این بانوی بزرگ کار ساده ای نیست، و هر چه بگوییم قطره ای از دریا بیش نخواهد بود .چون تمرکز این پست اساسا در مورد جنبه های فرهنگی ، اجتمایی و شاید علمی حیات یک بزرگ بانوی ایرانی است ، لذا در مندرجات چند کامنت زیر که به حضورتان تقدیم میشود، نهایت سعی شده تا جنبه های دینی مطالب حد الامکان حذف گردد . البته در خیلی موارد این عمل حقیقتا ممکن نیست و ناچار خواهیم بود به بیان مفاهیم و اعتقاداتی که صرفا مختص بهاییان است، از این بابت پوزش بنده را بپذیرد. بهر ترتیب، امید چنین است که تا حد الممکن، تصویر کاملتری در ذهن شما عزیزان نقش بندد از کسی که تاریخ او را به نام " قرة العین " به یاد خواهد سپرد.

    نقش شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی در زندگی طاهره

    داستان اینکه طاهره چگونه سید کاظم را شناخت از این قرار است که او علاقه فراوانی به کتاب داشت و هر کجا که میرفت کتاب های کتاب خانه را مورد بررسی قرار میداد. روزی برای دیدن دختر عمویش به منزل او رفته بود. در کتابخانه آنها چشمش به کتابهایی افتاد که توسط شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی نوشته شده بود. از دختر عمویش خواهش کرد تا آن کتاب ها را برای مطالعه به او قرض بدهد ولی دختر عمویش در جوابش گفت که پدرش دوست ندارد کسی این کتابها را بخواند زیرا نویسندگان آنها دارای افکار جدیدی هستند و نوشته جات آنها با عقاید او در باره دیانت اسلام فرق دارد. طاهره از شنیدن این سخنان کنجکاو تر شد زیرا افکار او هم با عقاید عمویش موافق نبود. به این جهت با خواهش فراوان کتاب ها را گرفت و پس از آن که قول داد این مطلب را مخفی نگهدارد ، آنها را با خود به منزل برد.

    مطالب این کتاب حاکی از آن بود که بزودی پیغمبر جدیدی از طرف خداوند فرستاده خواهد شد تا کلیه وعده های الهی را که در کتاب های مقدس ادیان گذشته وعده داده شده بود و بخصوص وعده های قران کریم را به تحقق برساند. مطالب این کتاب آنقدر عمیق و پر معنا بود که طاهره آرزو کرد که میتوانست نویسنده آنها را از نزدیک بشناسد ، ولی پس از تحقیق فراوان دانست که شیخ احمد چند سال قبل وفات یافته و سید کاظم نیز در کربلا واقع در کشور عراق زندگی میکند. متاسفانه طاهره به عنوان یک زن اجازه نداشت که به تنهایی در این کشور ها سفر کند . او که با خواندن آثار و نوشتجات شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی سخت به هیجان آمده و به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود، مدام در این باره صحبت میکرد . سخنان او خشم شوهر و سایر اعضای خانواده را برانگیخت ولی او به غیر از ظهور حضرت موعود به چیز دیگری نمی اندیشید. روزی به عمویش گفت آرزو دارد اولین زنی باشد که در هنگام ظهور حضرت موعود به دیانت جدید و دستورات او خدمت و کمک کند. او به خوبی از محرومیت و تیره روزی زنان ایرانی آگاهی داشت و می دانست که همه اینها در نتیجه جهالت و تعصب جامعه به وجود آمده است و همواره میگفت: " روزی که تعالیم دیانت جدید در جهان انتشار یابد ، من اولین کسی خواهم بود که از آن تعالیم پیروی کنم و برای پیشرفت زنان در جامعه حاضرم جانم را نیز فدا کنم" .

    طاهره سعی فراوان داشت که راجع به ظهور موعودِ کتابهای مقدس ، با پدرش صحبت و گفتگو کند ولی پدر حاضر نبود که در این خصوص چیزی بشنود . بالاخره طاهره شخصا نامه مفصلی به سید کاظم نوشت و سوالات فراوانی را که داشت با او در میان نهاد . سید کاظم در نامه ای که در جواب او نوشت کلیه این سوالات را مفصل و به وضوح کامل جواب داد. همین باعث شد که طاهره بیش از پیش مجذوب تعالیم شیخ احمد و سید کاظم بشود و مکاتبه خود را با سید کاظم ادامه داد و سوالات فراوان خود را به وسیله نامه از او میپرسید . این سوالات و جوابهایی که سید کاظم به وسیله نامه برایش می فرستاد انقدر معلومات او را در این مورد زیاد کرد که تصمیم گرفت رساله ای در باره عقاید شیخ احمد و دفاع از آن عقاید در مقابل ایراد و اعتراض مخالفین بنویسد. این رساله چنان دقیق و کامل بود که سید کاظم پس از خواندن آن نامه ای برای طاهره نوشت و در آن نامه او را به نام قرة العین مخاطب ساخت و از آن به بعد وی به عنوان " قرة العین " مشهور شد
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۲

    پیشنهاد ازدواج ناصرالدین شاه به طاهره:
    (بعد از ایمان طاهره به حضرت باب) ... طاهره و عده ای از همراهانش مصمم شدند تا آيين نو (باب) را رسما اعلام كنند و خواهان فسخ احكام متحجر ، احقاق حقوق زنان شوند . آنها بدين قصد راهي بدشت شدند.
    كنت دوگبينو مي نويسد: “... اصحاب كه ۸۲ تن بودند چند روز قبل ميان باغ تخت آراستند و آنرا با قاليچه هاي رنگارنگ مزين نمودند . در اين هنگام طاهره با لباسي فاخر وارد باغ شد و بي حجاب بالاي تخت رفت و چهار زانو نشست تا سخنراني كند كه همهمه بين حاضران افتاد. چند تن بلند شده رفتند، عده اي اعتراض كنان سر به زير عباده بردند تا چشمانشان با ديدن روي و موي طاهره كه او را مقدس مي دانستند به گناه آلوده نشود و يك تن به نام خالق از شدت تاثر گلوي خود را بريد...“

    چند روز بعد قرة العين با يارانش راهي مازندران شد . در ميان راه قشريون به آنها حمله كردند و با پرتاب سنگ بسويشان آنها را مورد آزار قرار دادند. همچنين در مازندران به تحريك علما چند تن از ياران قرة العين به قتل رسيدند، در نتيجه درگيريها شدت يافت كه تعداد زيادي كشته بر جاي گذاشت. پس از اين واقعه حكم جلب طاهره صادر شد، اما او به اطراف نور به خانه ي دوستانش پناه برد و مدت دو سال در آنجا مخفيانه زندگي كرد و در اين مدت شعر و رساله مي نوشت. پس از دو سال محل زندگي طاهره كشف شد و ماموران دولت ناصر الدين شاه او را دستگير كرده، اموالش را به غارت بردند و وي را به منزل محمود خان، كلانتر تهران بردند و منتظر رسيدن دستور از جانب وي شدند.

    طاهره به مدت سه سال تا اگوست ۱۸۵۲ يعني ۱۲۳۱ شمسي در حبس بود و آنطور كه گفته اند از قطعات چوب قلم ساخته و با آب سبزيجات مي نوشته و به بيرون مي فرستاده است. همچنين گفته شده كه رابط او همسر محمود خان بوده است كه به طاهره علاقه وافري پيدا كرده بود. اصولا در زندگينامه ي طاهره بارها و بارها پيش آمده كه زنان و همسران مخالفين و موافقينش به ياري وي شتافته اند و بسيار براي او احترام قائل بوده اند. گفته مي شود كه ناصر الدين شاه به طاهره علاقمند بوده و پس از تعريف از زيبايي و اشعار وي به او گفته است: “... زني مثل شما شايستگي قصر سلطنتي را دارد، در حضور علما تبري كنيد و دست از پيروي باب برداريد و آزاد شويد. آقايان علما از شما سوال بيشتري نمي كنند، هر طور خودتان مايليد بيان كنيد...“. قرة العين نپذيرفت و این شعر پاسخ او بود به نا صر الدین شاه:

    تو و ملک و جاه سکندری
    من و رسم و راه قلندری

    اگر آن خوش است تو در خوری
    وگر اين بد است مرا سزا
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۳

    افسانه جان، در مورد پرسش شما : "...خیلی مایلم بدانم که عکس العمل مردانی که او را با این شکل دیدند چه بود ، این سوالی است که در ذهن من ایجاد شده ، چون از قرار معلوم او را همان وقت نکشتند و بعد اقدام به این کار کردند . در حالی که مردان آن زمان می بایست با دیدن زنی بی حجاب همان لحظه او را تکه تکه کنند . چون بعد از ۱۵۰ سال در ایران اگر زنی را بی حجاب کامل ببینند ، مهلت به او نمیدهند که مورد محاکمه قرار گیرد ، فورا غیرت مرد مسلمان به جوش می اید و سر طرف را می برد ، پس این بانو چه طور از دست این وحشیان جان سالم به در برد"

    با اطلاعا تی که در بالا تقدیم حضورتان شد ، فکر می کنم تا حدی به سوال شما پاسخ داده شده باشد ، ولی شاید نه بطور کامل. همانطور که قبلا عرض کرم، سعی من بر این است که مطالب غیر مستند، و اعتقادات شخصی و دینی را از این نگارش دور نگاه دارم تا مطالب بطور یکسان به گوش عزیزان از هر مرام و باوری که هستند ، برسد . ولی در مورد پاسخ به سؤال شما که سوال بسیار جالبی است ناچار به تخلف از این قانون هستم ، چون گمان نمیکنم توصل به مفاهیم ماورا طبیعه و ادله دینی همآهنگی زیادی با ضوابط فکری و روحی شما داشته باشد.

    اگر در اینجا نظر" شخصی " خود من را بخواهید ، نیرویی غیر قابل رویت محافظ او بود تا رسالتش به اتمام برسد، و در ثانی طاهره بخاطر مساله حجاب کشته نشد . علمایی که فتوای قتل طاهره را دادند ، اولا دور از چشم ناصر الدین شاه بود ، که او را نهانی کشتند و وقتی شاه فهمید بسیار غمگین شد، دوم مساله برداشتن حجاب کوچکترین مشکل طاهره بود چون ایشان ارکان و پایه های ۱۴۰۰ ساله اسلام را آنچنان به لرزه انداخته بود ، که تمام روحانیون بشدت به ترس افتاده ، حیات خود را کاملا در خطر می دیدند. شاید به این دلیل باشد که چرا کلیمی و مسیحی مورد نفرت اند ولی حیات نسبی در ایران دارند، ولی از سنگ قبر گورستان بهایی ها هم نمیگذرند و ان را نابود میکنند چون اعتقادات بهایی تیشه به ریشه آنها میزند.

    باید بررسی کرد که آن نیرو و آن قدرت مافوق تصور که محرک طاهره بود، و توانست این چنین جهان را متحول سازد چه بود . تا ما آن قدرت و نیرو را در نیابیم باز هم نمی توانیم به عمق و عظمت طاهره به طور کامل آگاه شویم و داستان طاهره همچنان نیمه تمام می ماند.... تا اینجا ، متن پست و کامنتها ، قطعاتی (جسته و گریخته) از کل داستان زندگی طاهره را به تصویر کشیدند . ولی حلقه مرکزی ، که تمام این وقایع را ، از دیدگاه تاریخ بهم متصل میکند ، و حقیقت مقام طاهره در آن مستتر است ، گردهمایی یا بقولی کنفرانس بدشت بود . این واقعه تاریخی بسیار حائز اهمیت میباشد، و شایسته است که کمی بیشتر به آن بپردازم.
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۴

    کنفرانس بدشت
    اجتماع بدشت به دعوت حضرت باب صورت گرفت . بدشت منطقه ای از کناره های مازندران بود که بزرگان و ثروتمندان در فصل تابستان این محل را به صورت ییلاق مورد استفاده قرار میدادند. حضرت بهاالله (شارع دیانت بهایی) این محل را برای گردهمایی پیروان حضرت باب انتخاب کرده بودند زیرا محلی آرام و دور از جمعیت و هیاهو بود و برای اجتماع یاران و دوستان محل مناسبی بشمار میرفت. حضرت بهاالله در اوایل تابستان وارد بدشت شده ، سه باغ اجاره کردند. یکی برای قدوس ، یکی برای قرة العین، و سومی برای خودشان بود. در بین این سه باغ یک محوطه خالی وجود داشت که برای ا جتماع و تشکیل جلسات مناسب بود. حضرت باب خود در اسارت و زندان بسر می بردند و نتوانستند شخصا در این اجتماع شرکت کنند.

    قبل از ادامه صحبت کمی توضیحات جانبی را لازم میبینم. حضرت باب در سال ۱۸۴۴ میلادی اظهار امر کردند، و گفتنند که ایشان قائم موعود هستند، و البته اثبات ادعای ایشان داستان بلند بالایی دارد که انشالله برای بعد. ۱۸ نفر از مومنین اولیه به عنوان حواریون انتخاب شدند (و یا ۱۸ حرف حی )، به همان گونه که حضرت مسیح ۱۲ نفر حواریون داشتند . با دنیایی تاسف، ترکیبی از تعصب و نفرت هرگز اجازه نداد تا جهانیان این ۱۸ نفر را انطور که باید و شاید بشناسند، که هر کدام در مقام خود ، بسیار موجب حیرتند ، و طاهره یکی از آنها بود. در لیست حواریون حضرت باب، طاهره شماره ۱۷ و قدوس ، که در بالا نام بردم، شماره ۱۸ و آخرین نفر بود. در بین ۱۸ نفر ، طاهره تنها کسی بود که بر اساس فقط یک رویای صادقه ، به حضرت باب ایمان آورد و آن هم چه ایمانی...

    در این مقطع از زمان دیانت بهایی هنوز وجود نداشت چون نباید میداشت، و هنوز وقت آن فرا نرسیده بود. چرا؟ تمام پیامبران الوالعزم برای مقصود بسیار روشن و معینی به این دنیا آمده اند ، که فقط مسول انجام همان کار هستند و بس . در تمام قرون، همه انبیا بطور وضوح به ما گفته اند که برای چه کاری آمده اند. این ما بودیم که یا نفهمیدیم و یا اهمیتی ندادیم که در نتیجه در بهره بردن از دین، بزرگترین اشتباهات را مرتکب شدیم ...به عنوان مثال اعتقاد بر این است که رسالت حضرت محمد ، ایجاد اتحاد بین قبایل وحشی عرب بود و بس . رسالت حضرت باب ، بشارت به ظهور دور جدیدی در حیات انسان که همان پیدایش تعلیمات دیانت بهایی ، و لازمه این کار ، تخریب تمام فراگرفته ها و باور های دینی موجود بود. مثال آن این است که برای بنای یک ساختمان جدید، ساختمان موجود ۱۰۰ ساله را باید تخریب کرد و تا این تخریب صورت نگیرد ، ساخت بنای جدید مفهومی نخواهد داشت ، و به این دلیل هنوز زمان شروع رسالت حضرت بهاالله فرا نرسیده بود.

    عزیزان، شرمنده ام که کمی حاشیه رفتم، ولی ایمان دارم که دانستن مطالب فوق کمک بسیارزیادی به درک " واقعه بدشت " خواهد کرد. بهر ترتیب، شاید بتوان گفت که حضرت بهاالله سرپرستی بابیان را در آن زمان به عهده داشتند. و حال ادامه صحبت: همانطور که قبلا به حضورتان عرض شد، تعداد شرکت کنندگان در این اجتماع که اولین کنفرانس در تاریخ بهایی بشمار میرود، هشتاد و یک نفر بودند و همگی از روز اول ورود تا آخرین روزی که آنجا را ترک کردند، میهمان حضرت بهاالله بودند . هر روز حضرت لوح جدیدی صادر میفرمودند و یکی از یاران آن را برای حاضرین میخواند. در این الواح به هر یک از شرکت کنندگان نام جدیدی داده میشد. ایشان خود را " بها " نامیدند و مومنین به امر ایشان از از آن پس به " بهایی" معروف شدند. آخرین حرف حی بنام ( قدوس ) ، و قرة العین نیز به ( طاهره) موسوم شدند.

    بعضی شرکت کنندگان در اجتماع بدشت که سخت پایبند قیود و آداب قدیمی بودند از طاهره به حضور حضرت باب شکایات بردند که مراعات اداب و رسوم را نمی نماید. حضرت باب در جواب فرمودند: " در باره کسی که لسان عظمت او را طاهره نامیده، من چه میتوانم بگویم؟ "با این کلام حضرت باب نشان دادند که با لقبی که حضرت بهاالله به طاهره داده اند موافق هستند. از آن روز به بعد قرة العین به نام ( طاهره) مشهور شد.
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۵

    بسیاری مردان بابی که در این اجتماع شرکت کرده بودند، از اینکه به طاهره اجازه داده شده تا حتی از پشت پرده در مشورت و صحبت مردان شرکت کند تعجب میکردند و روزی یکی از آنها در این باره از طاهره سوال کرد و ایشان در جواب گفت: " صحبت ما در باره خدا ، دین ، مطالب روحانی و بالاتر از همه فدا کردن جان در راه حقیقت است. بدان هر قدمی بر میداریم در راه خدا است. آیا میتوانی در این راه با ما همقدم شوی؟"

    تا شروع اجتماع بدشت هنوز اهمیت اصلی ظهور حضرت باب برای پیروانش بطور کامل ، معلوم و مشخص نبود . آنها هیکل مبارک را به عنوان " باب " یعنی دروازه ای بسوی حقیقت می شناختند و هنوز متوجه نبودند که منظور اصلی از ظهور حضرت باب ، به پایان رسیدن دوره قدیم و قوانین و رسوم قدیدمی و آغاز دور جدید و ظهور تعالیم و دستورات جدید است. این وظیفه را به عهده حضرت بهاالله ، طاهره ، و قدوس گذارده شده بود تا سایر پیروان دیانت بابی را برای قبول این قوانین جدید آماده سازند.

    همانطور که پیشتر توضیح دادم، بعد از فروکش هیجان و اضطرابی که در اثر ظهور طاهره بدون حجاب در جمع اصحاب، ایجاد شده بود، طاهره در نهایت فصاحت و بلاغت از آیات قران در باره چنین روزی سخن گفت و اضافه کرد: " من همان کلمه ای هستم که چون قائم موعود آن را بر زبان راند، جمیع علما و بزرگان از شنیدنش وحشت کرده فرار خواهند کرد" ، آنگاه رو به حاضرین نموده گفت: " از فرصتی که دارید استفاده کنید. امروز ، روز سرور و شادمانی عمومی است. روزی است که آداب و قیود قدیمی شکسته شده. همه بر خیزید دست در آغوش یکدیگر نموده این روز بزرگ را جشن بگیرید".
    مطلبی که دارای اهمیت فراوان است ، اینست که در اجتماع بدشت ، فرا رسیدن روز نو و عصر جدید توسط یک زن اعلان گردید. همین امر نشان دهنده آن است که تعالیم آسمانی و قوانین مقدس این دور جدید ، در تاریخ ادیان و تاریخ جهان بی سابقه و بی نظیر است. برای نمونه بر طبق یکی از تعالیم مقدس این عصر جدید ، برای اولین بار ، حقوق اجتماعی زنان و مردان مساوی اعلام شده است . همین اعلان در هم شکستن قوانین کهنه که به مسولیت یک زن گذارده شد ، خود نشان دهنده آن بود که انقلابی عظیم و روحانی در حال ایجاد است.
    آن روز تاریخی و روزهای بعد از آن بزرگترین تغییرات را در آداب و رسوم و سنت های دینی که پیروان حضرت باب در تمام عمر به آن عادت کرده بودند ، با خود به همراه آورد. در اجتماع بدشت هر روز یکی از قوانین منسوخ میشد و بر آشفتگی و اظطراب شرکت کنندگان افزوده میشد . برای عده ای قبول این تغییرات بسیار مشکل بود زیرا عقیده داشتند احکام اسلام هرگز نباید نسخ گردد. این اجتماع ۲۲ روز به طول انجامید و در پایان آن ، یاران ثابت قدم با ایمانی محکم تر، از آن جمع تاریخی متفرق شدند.

    اگر به دستاورد روحانی انبیا نگاه دقیقتری بیندازیم ، و کمی تعمق کنیم ، دیدن آن مشکل نخواهد بود که کاری که آنها در انجامش موفق بوده اند ، به هیچ وجه من الوجوه از یک انسان ترابی ساخته نیست. هر کدام از انبیا پدیده ای بودند که عالمگیر شدند . و برای این "عالمگیر شدن " قدرتی لازم است ما فوق قدرت بشری که ما آن را به نامهای مختلفی میشناسم از قبیل ، مدد غیبی ، حی قدیم ، خدا ، روح القدس.... آیه ای از آیات حق ، در مظاهر ظهور که همان پیامبران باشند ، به ودیعه گذاشته شده ، که سبب میشود تا کلام آنها موثر بوده ، تحولی عظیم ایجاد کنند ، و بدون آن نه تنها هرگز چنین موفقییتی نخواهند داشت ، بلکه انسان ترابی بیش نیستند و با من و شما فرقی ندارند . مثال این مقوله این است که بعد از ۲۰۰۰ سال ، هنوز کلام جاودانی حضرت مسیح در دل و جان میلیون ها ازپیروانش زنده است و آن را عزیز میدارند . حال با این ذهنیت، برگردیم به سراغ این سوال که چه نیرویی سبب شد که طاهره این چنین اثر گذار باشد؟ باور من بر این است که همان روح قدسی که در حضرت مسیح چنین و چنان کرد.... ، باید قطره ای از آن هم به طاهره اعطاء شده باشد....
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۶
    نحوه صدور فرمان قتل طاهره است :
    ميرزا آقاخان نورى در نظر داشت که طاهره را به تبرّى از آیین جدید وادار نمايد. اين بود که نمايندگان خويش را براى مذاکره و غلبه بر وى به خانه کلانتر فرستاد. از جمله از دو تن علماى طراز اوّل طهران، ملاّعلی کنى و ملاّمحمّد اندرمانى خواست که به خانه کلانتر بروند و طاهره را مجاب نمايند. آنان در هفت جلسه متوالی با طاهره به مباحثه و مناظره پرداختند. ولکن عاقبت محکوم گرديدند و فتواى قتل آن نابغه دوران را صادر نمودند.
    نيکلاى فرانسوى در خصوص مذاکرات طاهره با ملاّعلی کنى و ملاّمحمّد اندرمانى مى‌نويسد که طاهره پس از مسجونيّت در خانه کلانتر با نفوس بسيارى ملاقات کرد و به آنان گوشزد نمود که آئين جديد به زنان آزادى مخصوص بخشيده ‌است. بدين‌سبب در بسيارى از خانه‌ها در خصوص مقام زن گفتگو مى‌گرديد و غالباً مردان مغلوب مى‌شدند. نيکلا سپس مى‌نويسد‌: ‌‌البتّه اگر ميرزا آقاخان نورى بصدارت نرسيده‌بود اين مباحثات بطول مى‌انجاميد. اين صدراعظم جديد به حاجى‌ملاّ‌ميرزامحمّد اندرمانى و حاجى‌ملاّعلی کنى امر کرد بروند نزد او و به آزمايش عقايدش بپردازند. مابين اين دو مجتهد و قرّة‌العين هفت جلسه صحبت واقع شد. قرّة‌العين با نهايت عشق و علاقه مباحثه مى‌کرد و بثبوت مى‌رساند که باب امام موعود و منتظر است. مدّعيانش به او مى‌گفتند که بموجب اخبار، امام موعود بايد از جابلسا و جابلقا بيايد و او با کمال تشدّد به آنها جواب مى‌داد که اين خبر کذب است و نويسندگان جعل کرده‌اند. ابداً چنين شهرهائى در روى زمين نيست و اين افسانه‌ها از جمله موهوماتى است که شايسته مغزهاى ناخوش است. مذهب جديد را تشريح مى‌کرد و حقايق را از آن استخراج مى‌نمود ولی هميشه بهمان مدرک جابلقا بر مى‌خورد. بالاخره صبر و حوصله‌اش تمام شده گفت دلائل شما مانند دلائل بچّه نادان و ابلهى است. تا کى شما پاى‌بند اين اکاذيب منافى با عقل هستيد‌؟ پس کى افکار خود را متوجّه شمس حقيقت خواهيد کرد‌؟ حاجى‌ملاّعلی از اين توهين رنجيده بلند شد و رفيق خود را در دنبال کشيده و گفت بيش از اين نمى‌توان با اين کافر مباحثه کرد. رفتند بمنزل يکى از اين دو و حکمى نوشتند که ارتداد و امتناع از توبه‌اش محقّق است و بنام قرآن محکوم بقتل میباشد
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۷
    مطا لبی در مورد آخرین شب حیات طاهره ، از زبان زن کلانتر تهران :

    بالاخره شب آخر رسید. من بيدار بودم . بر حسب معمول طاهره از اطاق بيرون آمد ، رفت به حمام و بعد برگشت به اطاق و از سرتا پا لباس سفيد پوشيد و در حال زمزمه ، عطر بخود
    ...See More
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۸

    شرح انتقال طاهره به باغ ایلخانی به نقل یکی از مامورین عزیز خان سردار:

    ‌‌وقتى که حاجى‌ ملا ّميرزامحمّد اندرمانى و حاجى‌ ملاّ علی کنى فتواى قتل حوارى بابى را نوشتند ، قضيّه محرمانه بود و فقط دو نفر از کارکنان دولتى مى‌دانستند. چن
    ...See More
  • Omid Tavangar ادامه کامنت - قسمت ۹
    طاهره من را صدا زد و گفت : بنظر میرسد که خیال دارند مرا خفه کنند. من از مدتی قبل برای این منظور دستمال ابریشمی تهیه کرده ام . این دستمال را بگیر و نزد سردار ببر و از طرف من از آن مست لایعقل بخواه که با این دستمال جان مرا بگیرد . و
    ...See More
  • Sofia Refahi سهیلا خانم عزیز وجناب توانگر شما فوق العاده هستید مثل همیشه با وجود شما عزیزان دل وجان همه شاد وخرم هستیم وسوالی بی جواب نخواهند ماند همه راضی وخوشنود خواهند بود با سپاس فراوان از شما عزیزان
  • Riyaz Danesh سرکار خانم رفاهی شما حرف دل همه دوستان را بیان کردید جناب توانگر به طور کامل و جامع درباره جناب طاهره صحبت کردند . اجرشان با حضرت بهاء الله . برای نوشتن این مطالب ارزنده زحمت زیادی را متحمل گردیدند .
  • Ali Ahmed Mehrban آقا امید جان جانم فدایتان ، با این که قبلا هم چندین بار داستان جناب طاهره را خوانده بودم ، نمیدانم امروز چرا با خواندن کامنت های شما با صدای بلند گریه کردم شنبه میلاد حضرت باب است و چه زمان خوبی شما این مطالب را نوشتید . جانم فدایتان ، خاکسار ، علی احمد
     



Followers